تردیدی نیست که اگر وضعیت جنگلهایمان به این روز افتاده است از آنروست که جنگل را فقط درخت و درخت را هم تکه چوبی دیدند که سریعاً باید پولش کرد، اینکه مراتعمان امروز چنین بیرمق شدهاند هم از آن سوست که آنرا نه اکوسیستمی در جای خود منحصربفرد، بلکه مکانی برای تولید علوفه و پروار دام یافتند.
آری وضعیت حال، همه از آن جهت است که جنگل و مرتع در کارکردهای طبیعی و واقعیشان درک و فهمیده نشدند؛ همهی اینها درست ولی شرایط انسان امروزی هم میطلبد که به مهمترین کارکرد ِ طبیعت(خواه جنگل باشد یا مرتع، کوهستان باشد یا ساحل و….)که به «خویش خواندن» است بها داده شود. چنین بهایی که با درک و فهم عمیق انسان از طبیعت همراه است بیشک مطمئنترین راه برای مشارکت جامعه در حفاظت از سرزمین است.
انسان هم میتواند از طبیعت الهام بگیرد هم آرامش؛ فعالیتهای اکوتوریسم که این سالها در جهان گسترش یافته است بر جنبهی زیباشناختی طبیعت تمرکز دارند.
آما آن کارکرد ِ بازگشت به خویشتن گامی فراتر از شناخت محض زیباییهای طبیعی و لذت بردن از آنهاست.
بازگشت به خویشتن در طبیعت، جنس لذتهایش از نوعی دیگر است، انسان رنج و لذت را همزمان تجربه میکند، طبیعت این فرصت کمیاب را به آدمی میدهد که همزمانی که از فروریختن خود رنج میبرد از ساختن خویش و هویت بخشیدن به خود لذت ببرد.
طبیعت همان جایی است که بزرگترین کشفیات دانشمندان در آن رقم خوردهاند، نیوتن با رجوع به طبیعت، در تاریخ ماند؛ آن شکی که داروین با کشف و رازگشایی خود قرنهاست به جان آدمی انداخته است از تنهاییهایش، از غرق شدنش در اجزاء طبیعت حاصل آمد.
طبیعت همان جایی است که فیلسوفان نامدار، بزرگترین آثارشان را نگاشتند؛ جان کاگ در کتاب «پیادهروی با نیچه» میگوید : وقتی سیسالش بود به کوههای سیلس ماریا رسید، نیچه این دوره را که برزخی میان نوشتههای اولیه و بعدیاش بود، لحظهی سرنوشتساز کشف ِ خویشتن نامید. «او راهی کوهستان شد، اما نه برای اینکه از واگنر یا تمدن زمینی دور شود، بلکه برای یافتن خود، یا بازگشت به خویشتن!»
مهمترین ضرورت برای انسان مدرن، بازگشت به خویشتن(نه بازگشت به بَدَویت) و رهایی از بندهای سفت و سخت زندگی امروزین است،
ضرورتی که جز در طبیعت تحقق نخواهد یافت؛ هرچند دستاوردهای چنین کارکردی قابل ارزشگذاری نیست اما دریغا که تا به امروز مغفولترین کارکرد طبیعت بوده است.
/دیدبان منابعطبیعی و محیط زیست ایران