نماد سایت پایگاه فرهنگی اجتماعی سپهر جنوب

مهارت «نه گفتن»؛ کلید نجات سرزمین

مدیریت مصرف و پایدار کردن مصرف مردم و ذینفعان بدون شک یکی از راه حل های اصلی کاهش مصرف آب است.

اما آیا اگر این باور در سیستم و در سطوح مختلف و بویژه مدیریت منابع آب نباشد؛ باز هم می توان گفت با آموزش درست مصرف کردن آب و تغییر رفتار مردم می شود بحران آب و محیط زیست در ایران را کنترل کرد؟

در واقع مسأله را باید از چند زاویه نگاه کرد. نائومی کلاین، در کتاب ” این همه چیز را تغییر می دهد ” در پاسخ به چنین سوالی می نویسد : « تعداد زیادی از ما یک حقیقت محیط زیستی را می بینیم اما سریعا آن را رد می کنیم و یا آن را به یک طنز تبدیل می کنیم.
برخی دیگر از ما برای خود داستان هایی می سازند که در آینده تکنولوژی حتما این مسائل را حل می کند که این هم روشی برای فرار از حقیقت است.
گروهی از ما به این قضیه به شکل اقتصادی نگاه می کنند، این گروه بر این باورند که با داشتن پول بیشتر وقتی شهرشان نابود شد با اتکا به پولشان می توانند دوام بیاورند.
برخی از ما حتی به خودمان می گوییم، وقتمان نمی رسد به موضوع هایی که بسیار انتزاعی هستند فکر کنیم.

در موارد گفته شده برخی دیگر از ما مردم مشکل را می بینیم و به خودمان می گوییم کافیست که هر فرد رفتارش را تغییر دهد، اما حقیقت مهم این است که فراموش می کنیم که «باید سعی کنیم سیستمی را تغییر دهیم که عامل اصلی این بحران هاست». زیرا فکر می کنیم ما زور آن را نداریم و باید انرژی زیادی برای این تغییر زیربنایی مصرف شود. اما بدون باور به تغییر سیستم بحران زا، در واقع یکی از چشم های ما بر حقیقت کاملا بسته است».

اگرچه دیدگاه‌های مردم در خصوص مواجهه با مسأله مخاطرات نابودگر سرزمین به تغییر در نگرش ها نیاز دارد؛ اما مهم ترین عامل؛ تغییر در خود سیستم است.
بدون تغییر سیستمی که جهت تأمین منافع اقلیت و علیه منافع سرزمین؛ آگاهانه با خودش در جدال است چگونه می توان فقط با تغییر نگرش مردم سرزمین را از مخاطرات نجات داد..؟

به عنوان مثال تخریب زاگرس در جهت تامین منافع یک یا چند استان نمونه ای از جدال سیستم علیه خودش است. بعید است برنامه ریزان اثرات منفی سدهایی را که با تخریب زاگرس برنامه ریزی شده اند ندانند. بدون تردید می‌دانند که از بین رفتن اکوسیستم ها و یخچالهای زاگرس و نیز خشکاندن رودخانه های دائمی کشور یکی پس از دیگری چه عواقبی برای پایداری سرزمین دارد.

یا نابودی جنگلها و تبدیل آن به ویلا و هتل و البته سطل زباله و.. مثال‌هایی از این دست است. پس چرا سیستم دست به چنین انتحار بزرگی می زند؟

اگر سیستم بخواهد بر اساس منافع جمعی و خیر عمومی تصمیم بگیرد باید قبل از هر چیز مهارت « نه» گفتن را بلد باشد. باید بتواند به اقلیتی که به دنبال منافع گعده ها هستند بگوید بروند پی کارشان و دنبال روشهای دیگری برای مدیریت مصرف باشند؛ اما این سیستم نه گفتن را نمی‌داند و الکن است.. این سیستم در جدال با خودش است و احتمالا میداند شکست می خورد ولی همچنان این سقوط را بر توقف و تأمل و بکار گیری مهارت « نه گفتن» ترجیح می‌دهد.