بسیاری از اندیشمندان و استادان در حوزه ادبیات، فرودسی را از مهمترین عوامل همبستگی ملی ایرانیان میدانند و درست هم گفته اند چرا که در پسا اشغال ایران بدست اعراب و سقوط امپراتوری ساسانیان خاک ایران تحت حاکمیت اسلام و خلفای اسلامی و بنی امیه در آمد و زبان عربی را بعنوان زبان حاکمیت و زبان کتاب خداوند اعلام کردند و زبان پارسی در طی سالیان متمادی در حال فراموشی بود. گرچه قیامهایی همچون یعقوب لیث صفاری در شرق و اسپهبدان اشکانی در شمال و غرب ایران صورت گرفت اما با تأسیس دولت سامانیان که دست نشانده حکومت مرکزی خلافت اسلامی بودند باز قانون رسمی بودن زبان عربی قوت یافت. در دوره سامانیان و غزنویان گرچه در جاهایی به اشعار و ادبیات فارسی توجه میشد اما بسیار ضعیف بنظر میرسید تا اینکه فردوسی بزرگ، آن بزرگمرد فرزانه و بلند آوازه اقدام به نگاشتن شاهنامه فردوسی کرد.
شاهنامه فردوسی همچون گنبدی نامرئی در اوایل و همچون سپری فولادین در تمام دوران از زبان پارسی پاسبانی کرده وهمین حفظ زبان یعنی اشعار حافظ و سعدی و مولوی و هزاران اثر زیبای دیگر به نظم و نثر به زبان پارسی بعد از چند قرن پس از فردوسی که بعضی از آنها رتبه جهانی در ادبیات جهان دارند.
شاهنامه فردوسی یعنی آواز شجریان و بنان و ترانه ای ایران ایران، یعنی جشن عید نوروز و جشن سده و یعنی آداب و رسوم آئینی زیبای باستان، یعنی هَدُرسه آی هَدُرسه، باران بزن به کاسه.
شاهنامه فردوسی یعنی حماسه های پهلوانان ایران از باستان و یعنی آرش کمانگیر و رستم دستان و رستم فرخزاد، شاهنامه یعنی زنان جنگاور همچون گردآفرید و گردیه و پادشاهان زن.
فردوسی از جنگ و جنگاوری و قهرمانان و پهلوانان هنوز خلاص نشده که سراغ طبیعت و ارزش حفظ طبیعت میرود. همچنین دوری از ظلم بر ضعفا:
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است
فردوسی بزرگ همچنین در بحث واگذاری مسئولیت در امر مملکت داری و لشکر کشی :
توانا بود هر که دانا بود/
به هر کار بستوه کانا بود/
کانا و کالیو و کودن سه گروه افراد عقب مانده هستند و در بیت دوم میفرمایند دادن کارها به آدمهای کم عقل، انسان و جامعه را خسته و ناتوان میکند.
همچنین در بحث خرد، خرد ورزی و عقلانیت را به انسان توصیه میکند. او با داستان رستم که گاهی در سیستان و زمانی طبرستان و دیلمان و گهی در پارس سراسر خاک ایران را با دلاوری های او معرفی میکند و برای آن، اتحاد ایجاد میکند.
همچنین در داستان جمشید و ضحاک و ظلم آن دو و برکناری شان، اتحاد و همبستگی ملت ایران را معرفی میکند.
فردوسی در تمام شاهنامه بزرگی و بزرگ منشی را چه در جنگ و چه در صلح و چه در عشق به ما می آموزد..
فردوسی در کتاب خود تاریخ ۷ هزار ساله را از همبستگی گرفته تا جان باختن در راه وطن را با اشعار حماسی خود به تمام نسل ها پی در پی آموزش می دهد و از هزار سال قبل تا کنون تمام نسل ها با خواندن این اشعار فراموش نکردند که از سیستان تا کردستان و از دیلمان تا هرمزگان همیشه همچون یک خانواده در خوشی و ناخوشی در گرسنگی و سیری در قحطی و گشاده روزی و در سرما و گرما و در نهایت در جنگ و در صلح در کنار هم بوده اند.
این روح حماسی همچون تنفس هوای مشترک وطن در بیش از هزار سال در روح تمام آنهایی که آمده اند و رفته اند و خواهند آمد مدام دمیده خواهد شد.
فردوسی همچون اذانی که در گوش کودکان متولد شده خوانده میشود مدام در طول قرنهای متمادی در ذهن و افکار و روح مردم این سرزمین با خواندن اشعارش طنین انداز است و سرافرازانه و عاشقانه می خوانند:
چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد//
دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود //
حس وطن پرستی را در قلب و ذهن تمام ایرانیان از زمان نگاشتن تا کنون دمیده است.
به این بیت زیبا توجه کنید :
چو عیسی من این مردگان را تمام
سراسر همه زنده کردم بنام
پس می بینیم با زنده کردن زبان پارسی نه تنها از زبان بلکه از نابودی یک تمدن بزرگ که تمدن اول جهان میباشد جلوگیری کرد. فردوسی بزرگ باعث شد حافظ و سعدی و هزاران شاعر مشهور و گمنام از ایران گرفته تا افغانستان و تاجیکستان زاده شوند. او نگذاشت که فرهنگ و تمدن بزرگ ایران قربانی حمله اعراب شود.
شاهنامه خود آهنگی زیباست که مدام در طول تاریخ نواخته شده و روح و جان هر ایرانی را نوازش داده است و قلبهای آنها را بهم نزدیک کرده و در هزاره گذشته هیچ کس همچون فردوسی و هیچ چیز بسان شاهنامه نتوانسته روح وطن پرستی و ایران دوستی را در وجود ایرانیان نهادینه سازد.