نماد سایت پایگاه فرهنگی اجتماعی سپهر جنوب

شعر عاشورایی

نخستین شعر عاشورایی سروده ی کیست؟
نخستین شعر عاشورایی قطعا به زبان عربیست و اگر شعری را که امام حسین (ع) در شب عاشورا در هنگامی که شمشیرش را تعمیر می کرد و می خواند عاشورایی بدانیم، اولین شعر عاشورایی را امام حسین (ع) سروده است و این به معنای همزمانی و همزادی شعر عاشورا با واقعه عاشورا ست.
و آن شعر این است:
« یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خلیلِ
کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیلِ

مِن صاحبٍ اَو طالبٍ قَتیلِ
وَ الدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ

وَ اِنَّما الامرُ اِلَی الجلیلِ
وَ کُلُّ حَیُّ سالکُ سَبیلی»
ای دنیا! اُف بر دوستی تو که بسیار از دوستان و خواستارانت را سپیده دمان و شامگاهان به کشتن می‌دهی و هرگز به بدیل آنان قناعت نمی‌ورزی! همانا کارها به خدای بزرگ واگذارده و هر زنده‌ای رهرو ناگزیر این راه است …(بحارالانوار ج ۴۵ ص ۲)

صاحب لهوف اسامی بسیاری را ذکر می کند که بعد از واقعه عاشور شعر عاشورایی گفتند از جمله: ام البنین، امام سجاد (ع)، ام کلثوم و بسیاری از اصحاب عاشورا.

در قرون اولیه ی شعر پارسی -تا حکومت صفوی، که مذهب تشیع رسمیت می یابد – شعر عاشورا فراوانی بسیاری ندارد و شاعران بیشتر به تلویح و به تلمیح اشاراتی به آن داشته اند، شاعرانی چون: قطران تبریزی، خاقانی، سنایی، حافظ…
یک نمونه:
«رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت» (حافظ)

“کسایی مروزی” پیشاهنگ شعر عاشورایی است. قصیده آورده شده وی را می توان “نخستین” شعر عاشورایی زبان پارسی دانست. او زیاده به آرایه های ادبی گرایش ندارد و سلاست و روانی و طراوت زبانش قابل توجه است و اگر گاه در هنگام خوانش گرهی معنایی را پیش رو داریم به جهت استفاده از واژگانیست که امروزه دیگر متروکند و مهجور و البته که این ویژگی عموماً ویژگی شعر شاعران سبک خراسانی است.
این قصیده کسایی، نخستین شعر عاشورایی زبان پارسی است، بر وزن دوری “مفعول فاعلاتن/مفعول فاعلاتن”، با اشاراتی به شهربانو، علی اصغر، پیامبر گرامی اسلام، امام علی (ع)، اهل بیت زهرا (س)، و…
«باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا

آمد نسیم سنبل، با مشک و با قرنفل
آورد نامه ی گل باد صبا به صهبا

کهسار چون زمرد نقطه زده ز بُسَّد
کز نعت او مُشعبد حیران شده است و شیدا

آب کبود بوده چون آینه زدوده
صندل شده است سوده کرده به می مطرا

رنگ و نبید و هامون پیروزه گشت و گلگون
نخل و خدنگ و زیتون چون قبه‌های خضرا

دشت است با ستبرق باغ است یا خُوَرنق
یک با دگر مطابق چون شعر سعد و اسما

ابر آمد از بیابان چون طیلسان رهبان
برق از میانش تابان چون بُسَدین چلیپا

آهو همی گرازد، گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا

آمد کلنگ فرخ همرنگ چرخ و دورخ
همچون سپاه خَلُّخ صف برکشیده سرما»

وی بعد از این تغزل و تنسیب زیبا به موضوع کربلا و شهادت‌امام‌حسین (ع) می پردازد:
«دست از جهان بشویم عز و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا

میراث مصطفی را فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولا

آن نازش محمد پیغمبر مؤبد
آن سید ممجد شمع و چراغ دنیا

آن میر سر بریده در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا

تنها و دل‌شکسته بر خویشتن گرسته
از خان‌ و‌ مان گسسته وز اهل‌بیت آبا

از شهر خویش رانده وز ملک برفشانده
مولی ذلیل مانده بر تخت ملک مولی

مجروح خیره گشته ایام تیره گشته
بدخواه چیره گشته بی‌رحم و بی‌محابا

بی‌شرم شمر کافر، ملعون سنان ابتر
لشکر زده برو بر، چون حاجیان بطحا

آن کور بسته مطرد بی‌طوع گشته مرتد
بر عترت محمد چون ترک غز و یغما

صفین و بدر و خندق، حجت گرفته با حق
خیل یزید احمق یک یک به خونش کوشا

پاکیزه آل‌یاسین گمراه و زار و مسکین
و آن کینه‌های پیشین آن روز گشته پیدا

آن پنج ماهه کودک، باری چه کرد ویحک
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا

بیچاره شهربانو مصقول کرده زانو
بیجاده گشته لؤلؤ بر درد ناشکیبا

مؤمن چنین تمنّی هرگز کند؟ نگو، نی!
چونین نکرد مانی، نه هیچ گبر و ترسا

آن بی‌وفا و غافل، غرّه شده به باطل
ابلیس‌وار و جاهل، کرده به کفر مبدا

رفت و گذاشت گیهان، دید آن بزرگ برهان
وین رازهای پنهان پیدا کنند فردا

تخم جهان بی‌بر، این است و زین فزون‌تر
کهتر عدوی مهتر نادان عدوی دانا

بر مقتل ای کسایی برهان همی نمایی
گر هم بر این بپایی بی‌خار گشت خرما

مؤمن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد
ترسا به زر بگیرد، سمّ خر مسیحا

تا زنده‌ای چنین کن دل‌های ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهل‌بیت زهرا»

در جایی خواندم که تکرار مصوت های “ا” “ی” “و” و همچنین تکرار صامت های لب پیوندی “م” و “ب” فضای عزا و سوگ را بسیار برجسته تر می نماید و همینگونه است.(با این طرح یک بار دیگر این قصیده ی فاخر را تامل بنمایید.)

کسایی در آغاز چون دیگر هم قطاران خویش مداح‌ملوک بود سپس پشیمان گشت و به مدح ائمه پرداخت. او پرچمدار شاعران شیعی است.
در “مرو” بزاد و در “مرو” بدرود حیات گفت و معاصر سامانیان بود.

شعر عاشورایی پارسی را می توان به چهار دوره تقسیم کرد:
۱) قرون اولیه شعر پارسی از نیمه ی دوم قرن سوم تا حکومت صفویه
۲)دوره ی حکومت صفویه
۳)دوره حکومت افشاریه، زندیه و ترکان قجر
۴) دوره معاصر

در دوره ی اول به عللی از جمله عدم استقرار حکومتی شیعی، فراوانی شعر عاشورا اندک است و اگر شعری گفته می شود عموما به تلویحا و به تلمیح به واقعه ی عاشورا اشاره دارد، شاعرانی چون قطران تبریزی، ناصر خسرو، سنایی، سعدی، مولانا و… :
«رفتی زجهان به تشنگی بیرون
مانند شهید کربلا بودی»
“قطران تبریزی”

«ای ظهير از گور نقبی می‌زنم تا کربلا
می روم گريان به پابوس حسين تشنه لب»
“ظهیر فاریابی”

«کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی

کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی‌نوایی

در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی

کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی

برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی»
“مولانا”

با روی کار آمدن حکومت صفوی و رسمیت یافتن مذهب تشیع و توصیه پادشاهان صفوی-از جمله شاه تهماسب- به اینکه “دست از مدح‌ما بردارید و به مدح ائمه بپردازید” شاعران به مدح ائمه پرداختند و بسیاری شعر عاشورایی گفتند. از جمله ی این شاعران “محتشم کاشانی”است که دست از مدح شاهان بداشت و دوازده بند معروف و بی بدیل عاشورایی خود را سرود:

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»

و بسیاری به تقلید از او ترکیب بند سرایی را آغازیدند و بسیاران عاشورایی گفتند.
در دوره ی بعد یعنی دوره حکومت قاجار، شاهان قاجار خود نیز دست به کار شدند و در شعر عاشورایی طبع آزمایی کردند. از جمله ناصرالدین شاه که “ناصر” تخلص می کرد و فتحعلی شاه قاجار متخلص به “خاقان”!
می گویند که ناصرالدین شاه در دهه محرم سبیل هایش را آویزان‌می کرد و کلاهش را به نشان عزا کج می نمود. وی شعرهای عاشورایی قابل توجهی دارد و همچنین فتحعلی شاه…