شاهنامهٔ فردوسی، یکی از بزرگترین آثار حماسی جهان است که در دوران حکومت محمود غزنوی (۳۸۹-۴۲۱ ه.ق) به پایان رسانده شد.
نخست لازم است بدون توجه به دربار محمود غزنوی بیان کنم که آنچه را که فردوسی در مورد ایران بیان کرد تاریخ روایی ایران بود که مورخین دوران اسلامی مثل طبری، مسعودی، ابوریحان بیرونی، حمزه اصفهانی و دیگران بر اساس روایت ملی و منابع دوران قبل از اسلام مانند خداینامه ها، نامه دهقان و حتی اوستا بنام پیشدادیان، کیانیان و اشکانی ساسانی نگاشته اند.
پیشگامان شاهنامه سرایی:
اولین شاهنامه مربوط به ابو منصوری( شاهنامه ابومنصوری)است.وی یکی از پیشگامان مهم در ترویج تاریخ و اسطوره های ایران پیش از اسلام بود که پایه ای اساسی برای شاهنامه فردوسی شد. این اثر به نثر و به دستور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، حاکم توس، در سال ۳۴۶ هجری قمری۹۵۷ میلادی) توسط چهارموبد ایرانی به نام های ماخ پیر از هرات، یزدان داد پسر شاپور از سیستان، شاهوی خورشید از نیشابور و شادان پسر برزین از طوس گرد آوری شد.
این کتاب که منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه بود، متاسفانه امروزه از بین رفته است، اما مقدمه ۱۵ صفحه ای آن به عنوان یکی از قدیمی ترین نمونه های نثر فارسی باقی مانده و از گنجینه های ادبیات به شمار می رورد.
شاهنامه ابومنصوری نه تنها به عنوان یک متن تاریخی، بلکه به عنوان حلقه ای حیاتی در انتقال فرهنگ و ادبیات ایران باستان به دوران اسلامی شناخته میشود. این اثر براساس منابع شفاهی و کتبی دوران ساسانی، از جمله خداینامه ی پهلوی، تدوین شد و هدف آن حفظ هویت ایرانی در برابر تحولات پس از حمله اعراب بود . فردوسی در شاهنامه خود به این کتاب اشاره می کند و از آن به عنوان نامه باستان یاد می نماید. اهمیت ابومنصوری در این است که زمینه ساز یکی از بزرگترین حماسه های جهان، یعنی شاهنامه فردوسی شد و نقش کلیدی در احیای زبان و فرهنگ ایفا کرد.
مسعودی مروزی** مسعودی مروزی از شاعران سدهٔ چهارم هجری و پیشگام در سرودن اشعار حماسی پیش از فردوسی بود. او را از نخستین کسانی میدانند که به بازآفرینی داستانهای ملی ایران پرداخت. متأسفانه بیشتر اشعار او از بین رفته، اما بر اساس منابع تاریخی، مسعودی مروزی در احیای روایات پهلوانی و اساطیری ایران نقش داشته است. برخی پژوهشگران معتقدند که فردوسی از آثار او الهام گرفته، هرچند که شاهنامهٔ فردوسی از نظر هنری و محتوایی بسیار پخته تر و کاملتر است.
دقیقی طوسی دقیقی طوسی، شاعر بزرگ نیمهٔ دوم سدهٔ چهارم هجری، از دیگر پیشگامان شعر حماسی فارسی بود که بخشی از شاهنامه را پیش از فردوسی سرود. او به دستور امیر سامانی، ابومنصور عبدالرزاق، شروع به نظم کردن داستانهای ملی ایران کرد، اما پیش از اتمام کار به قتل رسید. فردوسی هزار بیت از سرودههای دقیقی را در شاهنامهٔ خود گنجاند، از جمله داستان گشتاسپ و ارجاسپ. سبک دقیقی در توصیف صحنه های نبرد و شخصیت پردازی، راه را برای فردوسی هموار کرد.
ابن مقفع اگرچه ابن مقفع (قرن دوم هجری) بیشتر به عنوان مترجم شناخته میشود، نقش او در انتقال متون پهلوی به عربی، مانند «خداینامه»، بسیار حائز اهمیت است. ترجمه های او از منابع ساسانی، بعدها پایهٔ بسیاری از منظومه های حماسی فارسی، از جمله شاهنامه، قرار گرفت. هرچند خودش شاعر نبود، اما تلاشهایش برای حفظ میراث اساطیری ایران، راه را برای شاعرانی مانند مسعودی مروزی و دقیقی باز کرد.
بهمن سرود بهمن سرود (یا بهمن مرزبان) از دیگر شاعران گمنام دوران سامانی بود که احتمالاً در سرودن اشعار حماسی نقش داشت. برخی منابع از او به عنوان یکی از پیشگامان شعر ملی یاد کرده اند، اما اطلاعات دقیقی از زندگی و آثارش باقی نمانده است. احتمال میرود که او نیز مانند دقیقی، بخشهایی از داستانهای کهن ایران را به نظم درآورده باشد که بعدها در شاهنامهٔ فردوسی تأثیر گذاشته است.
فیروز مشرقی (یا پیروز مشرقی) از شاعران کمترشناخته شدهٔ قرن چهارم هجری است که احتمالاً در حوزهٔ شعر حماسی فعالیت داشته است. برخی پژوهشگران اشاره کرده اند که او نیز در بازسرایی داستانهای ملی ایران نقش داشته، اما از اشعارش نمونه های چندانی باقی نمانده است. با این حال، نام او در کنار مسعودی مروزی و دقیقی به عنوان کسانی که راه را برای شاهنامه سرایی هموار کردند، ذکر میشود.
راه یافتن فردوسی به دربار محمود غزنوی را باید از چند نظر مورد توجه قرار داد. گرچه شاید دلایل پیچیده تری داشت که ترکیبی از شرایط شخصی، اجتماعی و سیاسی آن دوران بود. بر اساس منابع تاریخی و تحلیلهای محققان، مهمترین دلایل این اقدام عبارتند از: نخست حمایت و توصیه ابوالعباس اسفراینی** وزیر محمود که فردوسی را حمایت کرد تا تاریخ روایی ایران را بر پایه شاهنامه های قبلی به نظم در بیاورد و همچنین حسن میمندی، حمایت و تشویقی که بعد از سی سال باعث تکمیل شدن شاهنامه شد اما متاسفانه بر اثر سعایت دیگر وزرای محمود علیه اسفراینی موقعیت خود را از دست داد این دوره ای است که فردوسی مدح محمود را که ظاهرا قرار بود در عوض هر بیت دو سکه طلا به او بدهند کرده است.
بار دوم، بعد از ابوالعباس اسفراینی است و برای تقدیم شاهنامه به دربار محمود غزنوی راه یافت و درباریان مخالف فردوسی هستند و کسی از او و کار بزرگش حمایت نکرد و ظاهرا بجای طلا نقره به او داده اند که گویند هجونامه ای نوشته است که در واقع در این زمان نیاز مادی داشته است، زیرا همه دارائی خود را خرج تنظیم شاهنامه کرده است
*فقر و نیاز مالی در اواخر عمر**
فردوسی پس از حدود ۳۰ سال تلاش برای سرودن شاهنامه، در سنین پیری با مشکلات مالی شدیدی روبرو شد. خشکسالیهای پی در پی و از دست دادن املاک خانوادگی، او را به سمت دربار محمود سوق داد تا با تقدیم شاهنامه، حمایت مالی دریافت کند. در نسخههای مختلف شاهنامه، ابیاتی وجود دارد که نشان میدهد فردوسی امیدوار بود در ازای هر بیت، یک دینار طلا از محمود دریافت کند .
امید به حمایت یک حکومت مقتدر
در آن زمان، محمود غزنوی به عنوان قدرتمندترین پادشاه منطقه شناخته میشد و فردوسی احتمالاً امید داشت که با جلب توجه او، شاهنامه به عنوان اثر ملی حفظ شود. برخی منابع اشاره میکنند که فردوسی در نسخهای از شاهنامه، مدح محمود را گنجاند تا مورد لطف او قرار گیرد .
تلاش برای حفظ هویت ایرانی
فردوسی میدانست که شاهنامه تنها در سایه حمایت یک حکمران قدرتمند میتواند به عنوان میراث فرهنگی ایران باقی بماند. او احتمالاً امیدوار بود که محمود، با وجود ترکتبار بودن، از این اثر حمایت کند، چرا که محمود خود را حامی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نشان میداد.
نتیجهگیری: راه یافتن فردوسی به دربار محمود ترکیبی از نیاز مالی، امید به حمایت سیاسی، و تلاش برای جاودانه کردن شاهنامه بود. اما برخلاف انتظار، محمود نه تنها پاداشی در خور به او نداد، بلکه با بیاعتنایی خود باعث رنجش عمیق فردوسی شد. برخی مورخان معتقدند که این بیتوجهی به دلیل اختلافات مذهبی (شیعه بودن فردوسی) یا عدم علاقه محمود به مضامین حماسی غیراسلامی شاهنامه بود.
شاهنامه فردوسی دارای سه بخش به ترتیب زیر عبارتنداز:
بخش افسانه ای (اساطیری)
بخش افسانه ای شاهنامه، کهنترین و خیال انگیزترین قسمت این اثر حماسی است و به دوران پیش از تاریخ و اسطورههای ایران باستان میپردازد. این بخش با آفرینش جهان و نخستین پادشاهان اساطیری ایران، مانند کیومرث، هوشنگ و تهمورث آغاز میشود و تا پایان پادشاهی ضحاک ماردوش و ظهور فریدون ادامه مییابد. در این بخش، عناصر جادویی، موجودات افسانهای (مانند دیوها و پریها) و روایات نمادین دربارهٔ نبرد خیر و شر به چشم میخورد. داستانهایی مانند پادشاهی جمشید، ظهور ضحاک و بند کردنش توسط فریدون، و داستان زال و سیمرغ از مهمترین روایات این بخش هستند که ریشه در باورهای کهن ایرانی دارند.
این بخش نه تنها جنبهٔ ادبی و سرگرم کننده دارد، بلکه بازتابی از جهان بینی و فرهنگ ایران پیش از اسلام است. فردوسی در این بخش، با ترکیب اسطوره و تاریخ، هویت ملی ایرانیان را احیا میکند. بسیاری از این داستانها، مانند نبرد فریدون و ضحاک، نماد پیروزی نیکی بر بدی هستند و مفاهیم اخلاقی و فلسفی عمیقی در خود جای داده اند. همچنین، شخصیت پردازیهای این بخش، مانند زال و رستم (که هرچند در بخش پهلوانی ظهور کامل مییابند، ریشه در اساطیر دارند)، پایه های فرهنگ پهلوانی ایران را می سازند. این بخش در واقع جای تاریخ ایران از دوران پارینه سنگی( غارنشینی) تا سقوط آخرین پادشاه در سلسله شوتروکی هارا گرفته و به صورت افسانه ای آورده شده است
بخش حماسی (پهلوانی)
بخش حماسی شاهنامه، شناخته شده ترین و پرتحرک ترین قسمت این اثر است و حول محور دلاوریهای پهلوانان ایران، به ویژه رستم، میچرخد. این بخش از پادشاهی کاوه آهنگر و قیام او علیه ضحاک آغاز میشود و با روایات پهلوانی دوران منوچهر، نوذر، زال و رستم ادامه مییابد. مهمترین داستانهای این بخش شامل هفت خوان رستم، نبرد رستم و سهراب، داستان سیاوش و جنگهای ایران و توران هستند که همگی ترکیبی از افتخارات پهلوانی و درسهای اخلاقی اند. این دوران تمامی ادوار تاریخی درگیریهای ایران با میان رودان خاصه جنگ با تورانیان دوران اتحادیه مانایی و سلسله های هم زمان اورارتو، هخامنشی، سکایی، از شرق تا لرستان، ایلام نوین با آشوریان را پوشش داده و جایگزین شده است.
این بخش، اوج هنر فردوسی در توصیف نبردها، شخصیت پردازی های عمیق و خلق صحنه های ماندگار ادبیات فارسی است. رستم، به عنوان نماد پهلوان آرمانی ایران، نه تنها در نبردها شکست ناپذیر است، بلکه دارای ویژگیهای اخلاقی مانند وفاداری، شرافت و میهن پرستی نیز هست. از سوی دیگر، داستانهای تراژیک مانند مرگ سهراب یا سرنوشت سیاوش، نشان دهندهٔ رویکرد فردوسی به تقدیر و پیامدهای choices ( انتخاب کردن) انسانی هستند. این بخش، شاهنامه را از یک تاریخ نامهٔ صرف به یک اثر جهانی تبدیل کرده که برای همهٔ اقوام و دورانها جذاب است.
گیو و گودرز در شاهنامه: بازتابی از دوران اشکانی در روایت ساسانی؟
در شاهنامهٔ فردوسی، اگرچه نامی از سلسلهٔ اشکانی برده نشده، اما حضور پهلوانانی مانند گیو و گودرز که ریشه در تاریخ دوران اشکانی دارند، جالب توجه است. گیو (یکی از نامدارترین پهلوانان شاهنامه) و پدرش گودرز (که در منابع تاریخی اشکانی، فرمانده و نجیب زادهای برجسته بود)، در روایت فردوسی به دوران کیانیان و جنگهای ایران و توران تعلق دارند. این جابجایی تاریخی احتمالاً به دلیل منابعی است که فردوسی از آنها استفاده کرد؛ منابعی مانند خداینامه که تحت تأثیر تاریخ نگاری ساسانی، اشکانیان را نادیده گرفته یا تحریف کرده بودند. ساسانیان برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود، سعی در حذف یا کمرنگ کردن نقش اشکانیان داشتند و این دیدگاه به آثار ادبی مانند شاهنامه نیز راه یافت.
گیو: پهلوانی با ریشه های اشکانی گیو در شاهنامه، پسر گودرز و از وفادارترین یاران کیخسرو است که در نبردهای بسیاری علیه تورانیان میجنگد. او در داستانهای مهمی مانند نجات بیژن از چاه و جنگهای کیخسرو نقش محوری دارد. جالب اینجاست که نام «گیو» (یا «گئو») در متون پهلوی و اشکانی به عنوان یک نام اصیل ایرانی دیده میشود و احتمالاً مربوط به خاندانهای نجیبزادهٔ دوران اشکانی است. برخی پژوهشگران معتقدند که گیو در روایات پیش از فردوسی، شخصیتی تاریخی-اساطیری بوده که بعدها به دوران کیانی منتقل شده است. این انتقال ممکن است عامدانه توسط مورخان ساسانی صورت گرفته باشد تا پیوندی بین اساطیر کیانی و تاریخ ساسانی ایجاد کنند.
گودرز: فرمانده ای با پیشینهٔ اشکانی گودرز در شاهنامه، پدر گیو و از سالاران بزرگ دربار کیانی است که هم در جنگها شرکت میکند و هم در سیاست نقش دارد. اما در منابع خارج از شاهنامه، مانند تاریخنگاریهای رومی و ارمنی، نام گودرز (یا «گودرز/گودرزه») به عنوان یکی از شاهان اشکانی آمده است. برای مثال، در جنگهای ایران و روم، فرماندهی به نام گودرز دوم وجود داشت که در قرن اول میلادی میزیست. این تناقض نشان میدهد که فردوسی (یا منابع او) احتمالاً نام و نقش این شخصیتها را از دوران اشکانی گرفته، اما آنها را در چارچوب روایی ساسانی باز تعریف کردهاند.
چرا فردوسی اشکانیان را حذف کرد؟ حذف اشکانیان از شاهنامه را میتوان به چند دلیل مرتبط دانست:
منابع ساسانی: فردوسی عمدتاً از منابعی مانند خداینامه استفاده کرد که تحت سیطرهٔ تاریخنگاری ساسانی بودند و اشکانیان را غاصب یا بیاهمیت جلوه میدادند.
ایدئولوژی سیاسی: ساسانیان خود را وارث مستقیم کیانیان میدانستند و اشکانیان را به عنوان حکومتی بیگانه (با گرایشهای هلنیستی) معرفی میکردند. از این رو، در روایت ملی ایران، جایی برای آنها باقی نماند.
ادغام اساطیر و تاریخ: فردوسی احتمالاً ترجیح داد به جای پرداختن به دورهٔ اشکانی (که در منابعش مبهم بود)، بر پیوند اساطیر کیانی و تاریخ ساسانی تمرکز کند تا روایتی یکپارچه از عظمت ایران ارائه دهد.
با این حال، حضور گیو و گودرز در شاهنامه، مانند تکه های پازلی گمشده، نشان میدهد که خاطرهٔ پهلوانان اشکانی هرگز به طور کامل از حافظهٔ ملی ایران پاک نشده بود. این شخصیت ها، اگرچه در قالب کیانیان بازتعریف شدند، اما یادآور نقش واقعی سرداران و نجیب زادگان دوران اشکانی هستند که در تاریخ گم شده اند.
*بخش تاریخی** بخش تاریخی شاهنامه به دوران پادشاهان ساسانی و رویدادهای نزدیک به ظهور اسلام اختصاص دارد. این بخش با اردشیر بابکان (بنیانگذار سلسلهٔ ساسانی) آغاز میشود و تا پادشاهی یزدگرد سوم و حملهٔ اعراب به ایران ادامه می یابد. در این بخش، فردوسی کمتر به اسطوره و حماسه می پردازد و بیشتر بر واقعیت های تاریخی، سیاست و فرهنگ دوران ساسانی تمرکز میکند. داستانهایی مانند پادشاهی بهرام گور، انوشیروان دادگر و خسرو پرویز از جمله روایات مشهور این بخش هستند. اگرچه این بخش کمتر از دو بخش پیشین شاعرانه و حماسی است، اما از نظر تاریخی بسیار ارزشمند است، زیرا فردوسی بسیاری از رویدادهای دوران ساسانی را که در منابع دیگر از بین رفته اند، حفظ کرده است. همچنین، نگاه فردوسی به انحطاط ساسانیان و فروپاشی ایران در برابر اعراب، حاوی درسهای عبرت آموزی دربارهٔ عدالت، مدیریت کشور و نقش شاهان در سقوط یا شکوه یک تمدن است. این بخش، پیوندی بین ایران باستان و دوران اسلامی ایجاد می کند و نشان میدهد که فردوسی تنها به گذشته علاقه نداشته، بلکه در پی عبرت گیری از تاریخ برای آینده بوده است.
در متون تاریخی و ادبی، برخی ابیات منسوب به فردوسی وجود دارد که به عنوان “هجونامه” یا “شکایت از محمود غزنوی” شناخته میشوند. این اشعار عمدتاً در منابعی مانند “تاریخ سیستان”، “چهار مقالهٔ نظامی عروضی”و برخی تذکره های قدیمی نقل شده اند، اما صحت انتساب قطعی آنها به فردوسی همواره مورد بحث بوده است. با این حال، به دلیل شهرت این ابیات در سنت ادبی ایران، مهمترین آنها را ذکر کرده اند.
معروفترین بیت هجونامه:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
نکو نام کن زین سپس یادگار
که من بگذرم و سخن بگذرد
نه گنج و نه نام و نژاد و نه دین بماند به گیتی از من بهین
اگر بخشم این گنج و گوهر به تو
چه عجب که شهریاری من و تو
تفسیر؛فردوسی در این ابیات به رنج سیسالهٔ خود برای زنده کردن زبان فارسی اشاره میکند و با تلخی میگوید که نه گنج و نه قدرت، بلکه تنها سخن اوست که باقی میماند. در بیت آخر، کنایه میزند که اگر شاه (محمود) این گنج (شاهنامه) را نمی پسندد، گویی بین آنها هیچ پیوندی نبوده است.
ابیاتی در نکوهش بخیلان (که احتمالاً اشاره به محمود دارد): جهان را بلندی و پستی تویی
نژاد و هنر و همه هستی تویی
اگر داد خواهی، همان به تویی
وگر بیداد خواهی، همان به تویی
به داد و دهش، ملک پاینده باد
به بخل و کرم، نام زنده باد
تفسیر: این ابیات هرچند مستقیم نام محمود را نمیبرند، اما در سنت شفاهی ایران به عنوان اعتراض فردوسی به کم ارزش شمردن شاهنامه توسط دربار غزنوی تفسیر شده اند.
بیت کنایه آمیز دربارهٔ بی اعتنایی محمود:
که رستم زال دستان بُد ارجمند
نه ز افغان و نه ز ترک و نه ز هِند
تفسیر: این بیت (که برخی منابع آن را به فردوسی نسبت میدهند) به صورت کنایه به محمود ــکه ترک تبار بود می فهماند که قهرمانان واقعی ایران مانند رستم، ربطی به ترکان یا هندوان (اشاره به لشکرکشیهای محمود به هند) ندارند.
ابیات تندتر در برخی نسخه های خطی آورده اند که در برخی نسخه های متأخر دیده میشوند، اما انتساب آنها به فردوسی ضعیف است و احتمالاً بعدها جعل شده اند.
نکتهٔ مهم دربارهٔ انتساب این اشعار: نظامی عروضی در “چهار مقاله”(سدهٔ ۶ ه.ق) اشاره میکند که فردوسی پس از بی مهری محمود، “شصت بیت در هجو او ساخت” اما آنها را نابود کرد یا پنهان نمود.
بسیاری از پژوهشگران (مانند محمدامین ریاحی) معتقدند هجونامهٔ اصلی از بین رفته و ابیات موجود، ساختهٔ راویان بعدی هستند.
فردوسی در متن اصلی شاهنامه، هیچ نامی از محمود نبرده، اما در دیباچهٔ برخی نسخه ها، مدحی از او آمده که احتمالاً برای جلب حمایت اضافه شده است.
اگرچه این اشعار از نظر تاریخی اثبات پذیر نیستند، اما به بخشی از افسانهٔ مردمی دربارهٔ رابطهٔ پرتنش فردوسی و محمود تبدیل شده اند. روحیهٔ آزادمنشی و مقاومت فردوسی در برابر قدرت حاکم، باعث شده تا مردم ایران این ابیات واقعی یا خیالی را به عنوان نماد مقاومت ادبی بپذیرند.
فردوسی و شاهنامهی او به عنوان یکی از بزرگترین آثار حماسی جهان، مورد تحسین بسیاری از اندیشمندان، ادیبان و محققان داخلی و خارجی قرار گرفته است. در ادامه به برخی از این چهرههای برجسته و دیدگاههای آنان اشاره میشود: اندیشمندان و محققان خارجی
یوهان ولفگانگ گوته (شاعر و نویسنده آلمانی) گوته در دیوان شرقی غربی خود از فردوسی به عنوان شاعری بزرگ یاد کرده و تحت تأثیر فلسفه و ادبیات شاهنامه قرار گرفته است. او فردوسی را نماد حکمت و ادب شرق میدانست.
ژوکوفسکی (خاورشناس روسی) او نخستین مترجم بخشهایی از شاهنامه به زبان روسی بود و فردوسی را «همتای هومر شرق» نامید. ترجمههای او باعث معرفی شاهنامه به ادبیات جهان شد.
ادوارد براون (خاورشناس انگلیسی) در کتاب «تاریخ ادبیات فارسی» از شاهنامه به عنوان «بزرگترین اثر حماسی ایران» یاد کرده و فردوسی را احیاگر زبان فارسی و هویت ایرانی میداند.
آرتور کریستنسن (ایرانشناس دانمارکی) در آثار خود درباره اساطیر ایران، شاهنامه را منبعی بیبدیل برای شناخت فرهنگ و تاریخ ایران باستان دانسته است.
ژیلبر لازار (محقق فرانسوی)
او در پژوهشهای خود بر نقش فردوسی در حفظ زبان فارسی و انتقال فرهنگ پیش از اسلام تأکید کرده است.
اندیشمندان و ادیبان ایرانی
دکتر عبدالحسین زرینکوب در کتاب «نامورنامه» تأکید میکند که فردوسی نه تنها یک شاعر، بلکه یک «مصلح فرهنگی» بود که با شاهنامه، هویت ایرانی را از خطر نابودی نجات داد. او همچنین به تشیع فردوسی و تأثیر آن بر روح حماسی شاهنامه اشاره کرده است .
سید حسن تقیزاده در مجموعه مقالات «فردوسی و شاهنامهی او»، فردوسی را پایهگذار ادبیات ملی ایران دانسته و تحقیقات او را مبنای بسیاری از پژوهشهای بعدی قرار داده است .
محمدامین ریاحی در کتاب «سرگذشت شاهنامه»، فردوسی را احیاگر زبان فارسی و اسطورههای ملی ایران معرفی میکند و بر نقش او در مقاومت فرهنگی در برابر تهاجمات خارجی تأکید دارد.
.**مهدی اخوان ثالث (شاعر معاصر)** او در اشعار خود از فردوسی به عنوان «پدر معنوی ادب فارسی» یاد کرده و شاهنامه را «کتاب انسانیت و آزادگی» میخواند.
شهریار (شاعر ایرانی) در اشعار خود بارها از فردوسی تجلیل کرده و او را نماد وحدت ملی و فرهنگ ایران زمین دانسته است.
برخی از محققین ایرانی بدون توجه به اینکه فردوسی تاریخ به روایت ملی را که مورخینی چون طبری، مسعودی و غیره به نثر نوشته اند وی بدون دخالت و صرفا با امانتداری کامل به نظم در آورده است مثل زریاب خویی می نویسد: محرک فردوسی برای به نظم درآوردن شاهنامه را جنبه ایراندوستی و ملتدوستی او میخواند و میگوید: شاهنامه فردوسی عکسالعمل روح اقلیت پاسدار فرهنگ قدیم است در برابر وضع موجود مادی واقعی خارجی. محرک آفرینش شاهنامه همین است و عوامل صوری دیگر از قبیل کسب معاش و تقرب به سلطان و غیره عوامل تبعی و ثانوی است.
در گرامیداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، به جای تعارفات ادبی معمول، چه بهتر که بکوشیم به حد وسع خود از دریای حکمتی که برایمان به یادگار گذاشته، جرعه ای بنوشیم. در ذیل جایی که فردوسی در چند بیت به زیبایی ۳ مورد را عامل فروپاشی حکومت ها و واژگون شدن تخت پادشاهان می شمارد:
سر تخت شاهی بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادگر شهریار
دگر آنک بیسود را برکشد
ز مرد هنرمند سر درکشد
سه دیگر که با گنج خویشی کند
به دینار کوشد که بیشی کند
یعنی سه عامل مهم برای فروپاشی حکومت ستم و بیدادگری سفله پروری و حذف نخبگان و فساد اقتصادی و رانت است.
جمعبندی فردوسی و شاهنامهی او نه تنها در ایران، بلکه در سطح جهانی به عنوان یک اثر ادبی و تاریخی بینظیر شناخته میشوند. اگر چه همان تاریخ منثور به روایت ملی همه مورخین دوره اسلامی است اما از خاورشناسان اروپایی تا محققان معاصر ایرانی، همگی بر این نکته تأکید دارند که شاهنامه تنها یک کتاب شعر نیست، بلکه «دانشنامهی فرهنگ ایران» و سند هویت ملی این سرزمین است.