نماد سایت پایگاه فرهنگی اجتماعی سپهر جنوب

«صلح از لوله تفنگ»؟؟!!!

عبارت «صلح از طریق قدرت به‌دست می‌آید» (Peace through strength) یکی از شعارهای مشهور در ادبیات نظامی‌گرایانه و ژئوپلیتیکی است که به‌ویژه در قرن بیستم و بیست‌ویکم از سوی رهبران قدرت‌طلب به‌کار رفته است.
این شعار در ظاهر جذاب به‌نظر می‌رسد، اما از نظر فلسفی، اخلاقی و عملی نقدهای جدی به آن وارد است.

نقد اول: صلح یا سکوت پس از سرکوب؟

این شعار در واقع صلح را با سکوت تحمیلی اشتباه می‌گیرد. قدرت نظامی ممکن است طرف مقابل را برای مدتی خاموش کند، اما این صلحِ پایدار نیست، بلکه ترس‌آلود، ناپایدار و موقتی است. در بسیاری از موارد، قدرت‌نمایی نظامی فقط تنش‌ها را به زیر سطح می‌برد، نه اینکه آنها را حل کند.

مثال: سرکوب فلسطینی‌ها توسط اسرائیل با «قدرت» منجر به صلح نشده، بلکه به چرخه بی‌پایان خشونت دامن زده است.

نقد دوم: منطق قدرت، امنیت نمی‌سازد

اتکای بیش از حد به قدرت نظامی موجب ایجاد رقابت تسلیحاتی، بی‌اعتمادی متقابل و تنش مداوم می‌شود. کشورهای منطقه‌ای که صرفاً به زور تکیه کرده‌اند، نه‌تنها صلح به‌دست نیاورده‌اند، بلکه امنیت خود را هم تضعیف کرده‌اند.

مثال: آمریکا با تکیه بر قدرت در خاورمیانه حضور یافت، اما با ایجاد خلا قدرت پس از خروج، باعث ظهور گروه‌های افراطی مانند داعش و القاعده شد.

نقد سوم: نفی دیپلماسی و گفت‌وگو

باور به صلح از طریق قدرت، فرهنگ مذاکره، گفت‌وگو و تفاهم را به حاشیه می‌برد. دیپلماسی به‌جای اینکه ابزاری برای حل ریشه‌ای بحران‌ها باشد، در این گفتمان به ابزاری ثانویه و کم‌اهمیت تبدیل می‌شود.

نقد چهارم: عدالت قربانی صلحِ ظاهری می‌شود

وقتی صلح تنها از طریق قدرت حاصل شود، معمولاً به معنای تسلیم یک طرف است. این روند نه‌تنها بی‌عدالتی را حل نمی‌کند، بلکه نارضایتی، تحقیر و زمینه شورش‌های آینده را ایجاد می‌کند.

مثال: معاهده‌هایی که پس از جنگ جهانی اول تحمیل شد، مثل «ورسای»، به‌جای صلح پایدار، بذر جنگ جهانی دوم را کاشتند.

در نهایت، صلح واقعی تنها از مسیر قدرت به‌دست نمی‌آید، بلکه از مسیر توازن، گفت‌وگو، درک متقابل، عدالت و رفع ریشه‌های درگیری حاصل می‌شود. صلحی که با قدرت حاصل شود، اغلب بدون رضایت و دوام است، و این همان صلحی‌ست که شباهت بیشتری به آرامش قبرستان دارد تا زندگی جوامع انسانی.