در سکوتی میان موج و سایه، زنی از دل آیین برمیخیزد تا در برابر تقدیری که دیگران برایش نوشتهاند بایستد. «غریق» نمایشی است که نهفقط بر صحنه، که در جان تماشاگر اتفاق میافتد؛ روایتی شاعرانه از رهایی و مقاومت، به کارگردانی ساحل صالحی، جوانی از نسل تازهی تئاتر بوشهر که جسارت تجربه را با ریشهمندی در فرهنگ بومی درآمیخته است.
صالحی، متولد تیرماه ۱۳۸۲، از همان سالهای نوجوانی دل به تئاتر سپرد. از ۱۳۹۹ فعالیت حرفهایاش را آغاز کرد و در آثاری چون تفنگ خیال، طاعون، اهالی کاله و اسبها بهعنوان بازیگر روی صحنه رفت. خیلی زود مسیر کارگردانی را نیز تجربه کرد؛ با نمایشهایی چون این خانه سیاه است، کابوسهای نیمهشبانه و دغاگر که هر سه رویکردی اجتماعی و آیینی داشتند. حضور پیوستهاش در سه دوره متوالی جشنواره استانی بوشهر، و راهیافتن نمایش دغاگر به جشنواره فجر کشور، او را به یکی از چهرههای نوظهور اما جدی تئاتر جنوب بدل کرده است.
او تئاتر را زبانی برای گفتوگو با جامعه میداند؛ مرزی میان آیین، اسطوره و نقد اجتماعی. در آثارش بدن بازیگر، همانقدر روایت میکند که واژهها. خودش میگوید: «تئاتر برای من جاییست میان میراث و جسارت؛ احترامی برای سنت و تلاشی برای گفتن آنچه امروز در درون ما جریان دارد.»
نمایش «غریق» حاصل همین نگاه است؛ روایتی تلفیقی و فرممحور که از دل متنی نوشتهی غلامرضا خضری زاده شد. صالحی این متن بومی و اسطورهای را به بستری برای تجربهای چندحسی بدل کرده است. در صحنهی او، موسیقی زنده و الکترونیک در کنار سایهبازی و حرکات فیزیکال، شبکهای از صدا، نور و حرکت میسازند که داستان را نه از زبان شخصیتها، بلکه از تن و ریتم روایت میکند. «غریق» تلاشی است برای بازآفرینی آیین با زبان امروز؛ آیینی که تماشاگر را نه به گذشته، بلکه به درون خود میبرد.
در مرکز این جهان نمایشی، «رخساره» قرار دارد؛ دختری که در میانهی سنت، سلطه و عشق، راهی برای رهایی میجوید. نمایش پرسشی بنیادین طرح میکند: وقتی قدرت در هیأت باور، آیین یا جمع بر زندگی فرد سایه میافکند، رهایی چگونه ممکن است؟ پاسخ در بدن بازیگران نهفته است؛ جایی که حرکت، به فریاد آزادی بدل میشود و تئاتر، خود به کنش مقاومت.
صالحی میگوید ایدهی این اثر از دو منبع همزمان شکل گرفت: نخست از متنی که روح آیینی نیرومندی داشت و دوم از مشاهدهی زنانی که در مرز سنت و معاصرت زندگی میکنند. او میخواست اسطوره را با زیست امروز پیوند دهد و در این مسیر از ابزارهایی چون سایه، موسیقی بومی و حرکت فیزیکال بهره گرفت. نتیجه، نمایشی است که در آن فاصلهی میان اسطوره و واقعیت از میان برداشته میشود.
اما رسیدن به این فرم ساده نبود. بزرگترین چالش، تلفیق سه زبان متفاوت آیینی، فیزیکال و موسیقایی بود. صالحی و گروهش در نبود امکانات استاندارد، تمرینها را در فضاهایی محدود و گاه نامناسب پیش بردند، اما همین کمبودها، به گفتهی او، خلاقیتشان را برانگیخت و زبان اجرایی مستقلی پدید آورد.
از میان خاطرات تمرین، لحظهای برای او ماندگارتر از همه است: «در یکی از تمرینهای پایانی، برق قطع شد. تاریکی مطلق بود و تنها صدای موج ضبطشده در فضا میپیچید. هیچکس حرف نمیزد، اما ناگهان همه به گریه افتادند. آن لحظه فهمیدم که تئاتر، وقتی از دل باور میآید، به حقیقتی انسانی بدل میشود.»
او تمام صحنهها را چون اجزای یک موجود زنده دوست دارد. با این حال، لحظههای مقاومت رخساره را عمیقترین بخش نمایش میداند: جایی که بدن، بیآنکه سخن بگوید، معنای رهایی را فریاد میکشد.
اجرای «غریق» برای صالحی تجربهای تحولآفرین بود. او میگوید بیش از پیش به «مسئولیت روایت» آگاه شده است؛ اینکه چگونه میتوان میراث بومی را بدون تحریف، اما با نگاهی معاصر روایت کرد. این تجربه برای او تمرینی بود در همدلی، درک گروه، و ساختن فضایی امن برای خلاقیت بازیگران.
صالحی از گروه خود با احترام یاد میکند: «در این گروه، هرکس جای خودش را میداند. همه با عشق و مسئولیت کار میکنند. همین همدلی است که از تمرینها انرژی میسازد و از اجرا یک تجربهی جمعی.»
برنامهی آیندهی او و گروهش اجرای عمومی در شهرستانهای استان بوشهر و سپس حضور در استانهای دیگر است. قصد دارند بر اساس بازخورد تماشاگران، نسخهی نهایی نمایش را تکمیل و آن را برای آرشیو ملی آماده کنند. برای او اما تئاتر سفری بیپایان است: «میخواهم بیشتر پژوهش کنم، ریشهها را بشناسم، و تئاتری بسازم که از دل فرهنگ ایرانی برخیزد. هر نمایش تازه برای من قدمی است بهسوی شناخت انسان ایرانی.»
در پایان، وقتی از او میپرسند پیامی برای مردم بوشهر دارد، با لبخند میگوید:
«من بوشهری نیستم، اما در نگاه مردم این سرزمین چیزی دیدم که برایم آشناست؛ سادگی و عمقی که یادم میآورد زندگی، با همهی سختیهایش، هنوز زیباست. تئاتر ما ادای احترامی است به همین صداقت آرام و ایستادگی شریف.»

