نماد سایت پایگاه فرهنگی اجتماعی سپهر جنوب

البرز در آتش می‌سوزد؛ زاگرس در سکوت می‌گرید

کوه‌نوردان، طبیعت‌دوستان… البرز در آتش می‌سوزد؛
زاگرس در سکوت می‌گرید

“مرثیه‌ای” برای جنگل های هیرکانی؛ امانت صدها هزارساله‌ای که در غفلت فرو ریخت

ای همراهان کوه،
ای عاشقان طبیعت،
ای آنان که به خاک و باد و درخت سوگند خورده‌اید،

امروز البرز از شما سخن دارد؛
امروز هیرکان محتاج صدای شماست.

جنگل‌های هیرکانی، این کمربند سبزِ تن ایران، در آتش می‌سوزند.
نامش را همه شنیده‌اند، اما چه سود، وقتی ناله‌اش را فقط دل‌های بیدار می‌شنوند؟
این میراث طبیعی، این سند هویت ملی، این پیرِ دانای البرز،
با همه سنگینی تاریخش، در چند ساعت به دوزخ شعله‌ها سپرده شد.

اینجا
مرال‌ها بی‌پناه بر سنگ‌ها می‌دوند،
پرندگان در آتش بال می‌ریزند،
درختان نادرِ میلیون‌ساله شکسته می‌شوند،
ریشه‌هایی که هزاران سال رطوبت شمال را نگه داشته بودند،
امروز در دود گم شده‌اند.

و مردم کوهستان البرز،
از میان مهِ خاکستر،
با چشمانی که حیرتشان به ماتم بدل شده،
سقوط امانتی را می‌بینند که
میلیون‌ها سال پابرجا بود
اما امروز با یک غفلت،
در یک لحظه فرو ریخت.

ای همنوردان…
آنجا، در پهنه غرب ایران، زاگرس نیز با ما همدرد است.
او نیز سینه‌اش پر از زخم آتش‌سوزی‌هاست؛
او هم سال‌ها قربانی بی‌توجهی بوده است.
امروز البرز می‌سوزد،
و زاگرس ،این کوه صبور و زخمی ،در سکوت می‌گرید.

ای طبیعت‌دوست…
ای شاهد هزار طلوع در کوهستان…
امان از قطره‌ای باران،
یک قطره،
که اگر می‌بارید شاید امروز این همه جان،
این همه سبزی،
این همه میراث،
در شعله‌ها گم نمی‌شدند.

به گوش جان بشنو:

هیرکان فقط درخت نیست.
هیرکان روح شمال ایران است؛
ریه‌ی اقلیم کشور؛
شاهرگ زنجیره‌های غذایی؛
تکیه‌گاه حیات وحش؛
سایه‌بان سرنوشت ما.

صدای ضجه‌ی درختان را می‌شنوی؟

صدای شکستگی توسکاها، فروافتادن شمشادها…
صدای پرنده‌ای که دیگر آشیانه‌ای ندارد…

صدای جنگلبان البرز را می‌شنوی؟

که با دستان خالی،
با چکمه‌های سوخته،
با چشمانی که از دود می‌سوزد،
در دل آتش فریاد می‌زند:
«جنگل را تنها نگذارید!»

ای کوه‌نورد…
ای دلسپرده کوهسار…
ای پاسدارِ سکوت دشت‌ها…
این فریاد فقط برای شنیدن نیست؛
برای برخاستن است.
برای رساندن صدای البرز و زاگرس به همه‌جاست.

هیرکان می‌سوزد،
البرز می‌خروشد،
زاگرس می‌گرید،
و ما،فرزندان کوه ،باید صدای آنان باشیم.

تا شاید باران،
هرچند دیر،
اما روزی بر خاکستر این جنگل ببارد…