روستاها معمولاً با نامشان شناخته میشوند؛ با زمین و نخلستان و مردمی که انگار با طبیعت آشتی دائمی دارند. اما گاهی اتفاقی میافتد که اسم یک روستا، نه یادآور سکوت و زندگی، که نمادی از یک درد عمیق میشود. کره بند در استان بوشهر این روزها چنین نامیست. حادثهای که سه نوجوان را از یک خانواده، از یک روستا، و از آیندهای که میتوانست برایشان ساخته شود گرفت؛ حادثهای که اگر دقیقتر نگاه کنیم، نه ناگهانی بود و نه غیرقابلپیشبینی.
حادثه «کرهبند» فقط یک اتفاق تلخ نبود؛ آینهای بود روبهرویمان تا ببینیم چطور مجموعهای از بینظمی، نبود نظارت، کمکاری و بیعملی تدریجی، جان سه نوجوان بیگناه را گرفت. روایت ساده است: تعمیرگاهی که بنزین انبار کرده بود؛ جوشکاری بیرون، جرقهای کوچک، انفجار و آتشی که همهچیز را بلعید. اما ماجرا همین نیست. این حادثه نتیجه یک زنجیرهی طولانی از تصمیمهای غلط و کمکاریهای مزمن است.
ایمنیِ روی کاغذ
در تعمیرگاه هیچ استانداردی رعایت نشده بود: فاصله مواد قابلاشتعال، تهویه، تجهیزات حفاظتی؛ هیچکدام. مهمتر از همه، ماشین آتشنشانی روستا خراب بوده؛ تصویری دردناک از واقعیتی آشکار: امکاناتی که برای حفظ جان مردم تعریف شدهاند، سالهاست خودشان نیاز به نجات دارند. سازوکاری که باید روی ایمنی نظارت کند، مدتهاست خاموش مانده. اینجاست که میتوان فهمید روستاها چقدر از حداقلهای ایمنی دور نگه داشته شدهاند.
اصناف؛ غایب در مهمترین میدان
اصناف و اتحادیهها معمولاً نقششان را به صدور مجوز محدود میکنند. اما در روستاها، که کسبوکارها در مجاورت خانهها هستند، مسئولیتشان چند برابر است. هیچ نظارت دورهای، هیچ آموزش و هشدار جدی برای کارگاههای پرخطر انجام نشده. پیگیریها بیشتر اداریاند تا پیشگیرانه. نتیجه این است که هر کارگاه کوچک میتواند به نقطهای برای یک فاجعه بزرگ تبدیل شود.
مراکز غیرمجاز؛ خطرهای شناختهشده اما بیصاحب
همه میدانند که در بسیاری از روستاها دپوی سوخت وجود دارد؛ از مردم گرفته تا مسئولان. اما نبود نظارت جدی باعث شده این مراکز غیرمجاز تبدیل به بخشی ثابت از اقتصاد غیررسمی روستاها شوند. نظارت ما معمولاً از نقطه آغاز عبور میکند و مستقیم میرسد به مرحله «پیگیری بعد از مرگ». این یعنی پیشگیری عملاً کنار گذاشته شده است.
نمره خالی آموزش؛ زنگ خطری که سالها شنیده نشد
یکی از پایهایترین حلقههای گمشده در این ماجرا، «آموزش» است؛ حلقهای که اگر درست و جدی گرفته میشد، شاید امروز سه نوجوان کرهبندی هنوز زنده بودند. در بسیاری از روستاها هیچ دورهای درباره خطرات مواد قابلاشتعال، اصول ذخیرهسازی امن بنزین، روش صحیح جوشکاری، یا نحوه واکنش اولیه به آتش برگزار نمیشود. نه برای صاحبان کارگاهها، نه برای خانوادهها و نه برای نوجوانانی که هر روز در چنین محیطهایی رفتوآمد دارند.
این خلأ فقط در سطح محلی نیست؛ مدارس نیز سالهاست سهم خود را در آموزش ایمنی ادا نکردهاند. دانشآموزان ما بارها جدول مندلیف و انواع سلولهای گیاهی را حفظ میکنند، اما حتی یک واحد جدی درباره «ایمنی در کارگاهها»، «رفتار با مواد خطرناک»، «اقدامات حیاتی هنگام آتشسوزی» یا «تشخیص موقعیت پرخطر» ندارند. مدارس میتوانستند اولین و مطمئنترین منبع آموزش باشند؛ جایی که بچهها یاد بگیرند یک مخزن که هیچ، یک گالن سوخت در کارگاه یعنی چه، جرقه چطور فاجعه میسازد، و چرا باید قبل از هر کار، خطر را دید.
وقتی آموزش وجود ندارد، خطر عادی میشود.
سوخت در گوشه کارگاه «طبیعی» به نظر میرسد، جرقه «بیضرر» فرض میشود، و ماشین خراب آتشنشانی «عادی» تلقی میشود. نبود آموزش یعنی جامعهای که نسبت به خطر حساسیتش را از دست میدهد؛ و این دقیقاً همان مسیری است که ما را به حادثه کرهبند رساند.
بازرسی دورهای؛ حلقهای که اگر بود، جانها نجات پیدا میکرد
اگر فقط یک بار تعمیرگاه بازرسی میشد، اگر یک بار درباره خطرات دپو تذکر داده میشد، اگر تنها یک بار وضعیت آتشنشانی روستا بررسی میشد، شاید امروز سه نوجوان زنده بودند. اما نبود بازرسی مستمر، سالهاست تهدیدی خاموش در روستاها ایجاد کرده؛ تهدیدی که هر لحظه امکان دارد دوباره بیدار شود.
تراژدی «کرهبند» یک اخطار است، نه یک پرونده
این حادثه محدود به یک روستا نیست؛ نماد وضعیتی است که در بسیاری از نقاط کشور تکرار میشود. تا وقتی استانداردها اجرا نمیشوند، تا وقتی اصناف منفعلاند، تا وقتی آموزش نیست و نظارتها جدی نیست، زنجیرهی حادثه ادامه دارد.
نظارت واقعی یعنی پیشگیری؛ اما سالهاست نظارت ما از مرحله پیشگیری عبور کرده و به مرحله پیگیری بعد از مرگ رسیده. هر بار میگوییم «تقصیر کی بود؟» اما هیچوقت نمیپرسیم «چطور میتوانستیم نگذاریم اصلاً اتفاق بیفتد؟»
برای سرزنش نیست؛ برای بیداری است
سه نوجوان کرهبندی بهای سنگینی برای غفلت جمعی ما پرداختند. این یادداشت نه برای یافتن مقصر، بلکه برای فهمیدن این است که چطور میتوانستیم از چنین فاجعهای پیشگیری کنیم. باید یاد بگیریم ایمنی یک انتخاب لحظهای نیست؛ فرایندی مداوم است که بیتوجهی به آن، دیر یا زود به حادثهای مثل کرهبند ختم میشود.
امید که این زخم، آخرین زخم از این جنس باشد؛
و ماجرای تلخ کرهبند تبدیل شود به نقطه آغاز تغییر، نه فقط خط پایانی بر سه زندگی ناتمام.

