خورموج امروز شهری است که بر شانههای تاریخ ایستاده و همزمان در میانه امواج پرشتاب تغییر نفس میکشد. گذشته در این شهر هنوز زنده است؛ نه فقط در نامها و بناها، بلکه در خصلتها، خاطرهها، آیینها و نوعی از همدلی که ریشه در زیست تاریخی مردم دارد. با این همه، خورموجِ معاصر، همان خورموج دیروز نیست. گسترش شهرنشینی، دگرگونی شیوههای معیشت، تغییر ساختار خانواده، نفوذ روزافزون رسانهها و دگرگونی سبک زندگی، سیمای اجتماعی و فرهنگی شهر را آرام اما پیوسته دگرگون کرده است. این دگرگونیها نه الزاماً نشانه افولاند و نه بیچون و چرا نوید پیشرفت؛ بلکه واقعیتیاند که تنها با فهم عمیق، مدیریت آگاهانه و نگاه راهبردی میتوان آنها را به فرصتی برای تداوم هویت بدل کرد.
خورموج در این گذار تاریخی، همزمان حامل دستاوردهایی ارزشمند و نشانههایی از فرسایش است. آنچه همچنان تداوم یافته، سرمایههایی است که بهسادگی از میان نمیروند. همبستگی اجتماعی و روح جمعی، هنوز یکی از ستونهای نامرئی شهر است؛ پیوندی که در بزنگاههای اجتماعی، آیینی و عاطفی خود را آشکار میکند. آیینها و مناسک مذهبی و اجتماعی، همچنان فعالاند و نقش مهمی در حفظ پیوندهای جمعی ایفا میکنند. فرهنگ شفاهی، موسیقی محلی، شروهها و گویش دشتی، هرچند نسبت به گذشته کمرنگتر شدهاند، اما هنوز بهکلی از حیات شهر رخت برنبستهاند. در کنار اینها، خاطره جمعی دفاع مقدس نیز بهعنوان یکی از عناصر هویتی معاصر، حضوری مؤثر در ذهن و زبان شهر دارد و نوعی از همدلی تاریخی را حفظ کرده است.
در کنار این عناصر پایدار، نشانههای آسیب نیز بهروشنی دیده میشود. محلهها، که زمانی هستههای هویتی و کانون روابط اجتماعی بودند، بهتدریج کارکرد فرهنگی خود را از دست دادهاند و بیش از پیش به واحدهای صرفاً کالبدی بدل شدهاند. زبان و گویش بومی، در میان نسلهای تازه، جایگاه پیشین خود را ندارد و فاصلهای آرام اما نگرانکننده میان زبان خانه و زبان زندگی روزمره پدید آمده است. انتقال سینهبهسینه موسیقی، روایتها و سنتها، که زمانی طبیعی و پیوسته بود، امروز به فعالیتی محدود و پراکنده بدل شده و خطر گسست در آن احساس میشود. بناها و آثار تاریخی نیز، در مواجهه با توسعه شتابزده شهری، گاه بدون نگاه فرهنگی، یا به حاشیه رانده میشوند یا در معرض فراموشی و دگرگونی نامتناسب قرار میگیرند.
در بطن این وضعیت، یکی از جدیترین چالشها، گسست نسلی و تضعیف حافظه فرهنگی است. نسل جوان خورموج، بیش از آنکه از مسیر خانواده، محله و روایتهای محلی با هویت شهر پیوند بخورد، تحت تأثیر الگوهای رسانهای و جهان بیرونی شکل میگیرد. این امر، اگرچه بخشی از واقعیت جهان امروز است، اما اگر بدون برنامه و آگاهی رها شود، به تدریج رشتههای اتصال نسلها را سست میکند و حافظه فرهنگی شهر را به حاشیه میراند. خورموج، بدون حافظه زنده، به مجموعهای از نشانههای پراکنده بدل خواهد شد.
مسئله دیگر، فرسودگی معنایی میراث معماری است. بناهای تاریخی، قلعهها، عمارتها و نشانههای کالبدی گذشته، اگر تنها بهعنوان یادگاری خاموش از تاریخ دیده شوند و نه بهعنوان منبع هویت و ظرفیت فرهنگی، ناگزیر به سمت تخریب، تغییر کاربری نامناسب یا بیتوجهی سوق داده میشوند. در چنین وضعی، تاریخ از متن زندگی بیرون رانده میشود و به حاشیه کتابها و تصاویر آرشیوی محدود میگردد.
همزمان، نقش فرهنگ در برنامهریزی و توسعه شهری نیز کمرنگ شده است. تصمیمهای شهری، اغلب با نگاه کارکردی و کوتاهمدت اتخاذ میشوند و پیوست فرهنگی در آنها جایگاه روشنی ندارد. نتیجه این روند، شهری است که رشد میکند، اما لزوماً معنا نمیسازد؛ شهری که توسعه دارد، اما ممکن است هویت خود را آرامآرام از دست بدهد. از دل همین وضعیت، خطر یکنواختی فرهنگی سر برمیآورد؛ خطری که خورموج را، با همه ویژگیهای ممتاز تاریخی و فرهنگیاش، در معرض همشکلشدن با شهرهای پیرامونی قرار میدهد؛ شهری بیتمایز، با صدایی کمجان و روایتی ناتمام.
آینده خورموج را میتوان در چند مسیر محتمل تصور کرد. در صورتی که روند کنونی بدون مداخله آگاهانه ادامه یابد، گویش محلی به تدریج به حوزه نسلهای مسنتر محدود خواهد شد. هنرهای بومی به فعالیتهایی پراکنده و فردی فروکاسته میشوند و میراث تاریخی، بیش از آنکه زیسته شود، به خاطرهای مدون در کتابها بدل خواهد شد. این مسیر، هرچند آرام و بیهیاهوست، اما هزینههای فرهنگی سنگینی در پی دارد. در مسیر دیگری، ممکن است تلاشهایی برای بازگشت صوری به گذشته صورت گیرد؛ احیای ظاهری سنتها بدون درک شرایط امروز. چنین رویکردی، اگرچه در نگاه نخست دلنشین و نوستالژیک است، اما بهدلیل ناتوانی در پیوند با زندگی معاصر، کارآمد نخواهد بود.
در برابر این دو مسیر، راهی وجود دارد که میتواند هم واقعبینانه و هم امیدبخش باشد که راه توسعه فرهنگمحور و آیندهنگر است. در این رویکرد، گذشته نه تکرار میشود و نه فراموش، بلکه فهم میشود. فرهنگ، بهجای آنکه حاشیهای تزئینی باشد، به پایه برنامهریزی شهری و اجتماعی بدل میگردد و نسل جوان، نه صرفاً مخاطب فرهنگ، بلکه عامل و خالق آن شناخته میشود. تنها در چنین چارچوبی است که میتوان از تداوم هویت سخن گفت.
رسیدن به این چشمانداز، نیازمند اقدامهای عملی و پیوسته است. تدوین سندی جامع برای هویت فرهنگی خورموج، که عناصر زبانی، موسیقایی، آیینی و معماری شهر را ثبت و تبیین کند، میتواند نقطه شروعی اساسی باشد. سندی که بهعنوان مرجع تصمیمگیری فرهنگی و شهری عمل کند. میراث تاریخی، اگر به سرمایهای زنده بدل شود و در قالب کاربریهای فرهنگی، خانههای فرهنگ، مراکز موسیقی یا آرشیوهای بومی مورد استفاده قرار گیرد، میتواند دوباره به متن زندگی بازگردد. پیوند نسل جوان با فرهنگ بومی، از مسیر آموزش خلاق، روایتگری، کارگاهها و حضور فعال سالمندان بهعنوان حاملان حافظه، قابل تقویت است. ثبت و مستندسازی میراث ناملموس، از روایتها و آوازها گرفته تا خاطرات جمعی، راهی است برای جلوگیری از فراموشی و ایجاد منبعی ماندگار برای آینده. در این میان، روز خورموج نیز میتواند از یک مناسبت نمادین فراتر رود و به فرایندی سالانه برای بازخوانی وضعیت فرهنگی، ارائه دستاوردها و طرح دغدغههای شهر بدل شود.
خورموج شهری است که سرمایه اصلی آن نه فقط در زمین و ساختمان، بلکه در انسان، حافظه و فرهنگ نهفته است. اگر امروز، تصمیمگیریها بر پایه شناخت گذشته و طراحی آگاهانه آینده شکل نگیرد، فردا ناچار خواهیم بود برای آنچه میتوانست حفظ شود، سوگواری کنیم.

