لطفا کمی منتظر بمانید ...

×
Generic selectors
Exact matches only
جستجو در عنوان
جستجو در محتوا
Post Type Selectors

سر تیتر خبرها

صفحه اصلی › › آواز ادامه جغرافیا و تاریخ ماست

۳۰, آذر,۱۴۰۴ | ۱۲:۲۴ ق.ظ

7100

30

بدون دیدگاه

پای صحبت  با استاد «سهراب درمسرا»؛ خالق صدای ماندگار خورموج 

آواز ادامه جغرافیا و تاریخ ماست

حمید زارعی – روزنامه نگار

پایگاه محیط زیستی و فرهنگی اجتماعی «سپهــر جنــوب»

«سهراب درمسرا» از جمله هنرمندانی است که آوازش، ادامه‌ی جغرافیا و تاریخ زیسته‌ی خورموج است. او آواز را نه به‌عنوان حرفه‌ای صرف، که به‌مثابه زیست طولانی رنج، تأمل و عشق فهمیده است. آوازی برخاسته از تجربه‌ی زیستن در جنوب، شاگردی نزد استادان بزرگ موسیقی ایران، و وفاداری به ریشه‌هایی که شروه، نوحه و شعر، ستون‌های آن را ساخته‌اند.

خورموج، شهری است که صدا در آن پیش از آن‌که شنیده شود، زیسته می‌شود.

در لابه‌لای نخلستان‌ها، در سینه‌ی کوه بیرمی، در نوحه‌های شب‌های محرم و در بغض‌های پنهان مردمانی که رنج را با نجابت تاب آورده‌اند. از همین خاک و همین حافظه جمعی است که صداهایی برمی‌خیزند؛ صداهایی که نه برای هیاهو، بلکه برای ماندن شکل گرفته‌اند.

«سهراب درمسرا» از جمله هنرمندانی است که آوازش، ادامه‌ی جغرافیا و تاریخ زیسته‌ی خورموج است. او آواز را نه به‌عنوان حرفه‌ای صرف، که به‌مثابه زیست طولانی رنج، تأمل و عشق فهمیده است. آوازی برخاسته از تجربه‌ی زیستن در جنوب، شاگردی نزد استادان بزرگ موسیقی ایران، و وفاداری به ریشه‌هایی که شروه، نوحه و شعر، ستون‌های آن را ساخته‌اند.

این گفت‌وگو، روایتی است تفصیلی و بی‌واسطه از مسیر زندگی، آموزش، نگاه هنری و اجتماعی سهراب درمسرا. روایتی که از خاطرات کودکی در دامنه‌های بیرمی آغاز می‌شود، از مکتب آواز ایرانی و نام استادان عبور می‌کند، به شروه‌خوانی دشتی می‌رسد و نهایتاً به دغدغه‌ی انسان، فرهنگ و زادگاهش ختم می‌شود.

انتشار این مصاحبه در ویژه‌نامه «روز خورموج»، تلاشی است برای ثبت صدای یکی از فرزندان فرهنگی این شهر؛ صدایی که هنوز آرزوی بازگشت و اجرا در زادگاهش را با خود حمل می‌کند و باور دارد سرمایه‌ی بنیادین هر جامعه، انسان است.

آنچه پیش‌رو دارید، گفت‌وگویی است برای خواندن با تأمل؛

نه فقط درباره آواز، که درباره زیستن در فرهنگی که صدا، حافظه‌ی جمعی آن است.

 

لطفاً شرحی از زندگی، زادگاه و مسیر فعالیت‌های هنری‌تان ارائه دهید.

من متولد سال ۱۳۴۳ در خورموج هستم؛ شهری در دامنه‌ی کوه بیرمی. کوهی بنفش‌فام که خاطرات و زندگی انسان‌های بی‌شماری را در سینه‌ی خود نگه داشته است. هنگام باران، آبراهه‌ها و جویبارها را چون ماری لغزان در خود می‌پیچاند و چه بسیار سحرها و صبحگاهان که صدای غلطیدن سنگ‌ها در دره‌ها، خواب مردمان این سرزمین را نوازش داده است.

زندگی، خاطره، آرزو و حتی بغض رفتن بسیاری از ما با این کوه گره خورده است؛ با خیال پرواز از فرازش و اشک‌هایی که در دل فرو می‌نشینند. اگر امروز آوازی در صدای من هست، ریشه‌اش را باید در همین جغرافیا و همین زیست‌بوم جست‌وجو کرد.

از نظر حرفه‌ای، کارشناس رادیولوژی هستم و سال‌ها در بیمارستان صنعت نفت خارگ و اکنون در بیمارستان مبعث شیراز مشغول به کارم. هم‌زمان، سال‌هاست که در حوزه آواز سنتی ایرانی، اجرا، آموزش و تولید اثر هنری فعالیت می‌کنم.

بهره‌مندی از استعداد طبیعی، سخت‌کوشی پیگیر، ازخودگذشتگی و شاگردی در محضر استادان بزرگ، از من هنرمندی ساخته که آواز را نه عرصه‌ی خودنمایی، بلکه مجرای بیان درد، تأمل و آرامش انسان می‌دانم.

 دوران کودکی و نوجوانی شما در خورموج چگونه گذشت؟

کودکی و نوجوانی من، با همه‌ی خاطرات شیرین و تلخ، تفاخرها، خطاها و لغزش‌ها، در خواب دامنه‌های همین کوه مدفون شده است. هرچه هست، همان‌ها مرا ساخته‌اند؛ بی‌پیرایه و بی‌ادعا.

 چگونه به موسیقی و به‌ویژه موسیقی سنتی علاقه‌مند شدید؟

به‌طور کلی به انواع موسیقی علاقه‌مند بوده‌ام و اصولاً نمی‌شود گفت این موسیقی خوب است و آن یکی بد.

اما همنشینی با بعضی انسان‌ها مسیر آدم را عوض می‌کند. بعضی‌ها مثل تابلوهای راهنما هستند؛ فقط ایستاده‌اند و جهت را نشان می‌دهند.

گذر زمان و نوعی بلوغ فکری نیز مرا به سمت موسیقی سنتی کشاند؛ موسیقی‌ای دشوار، دیررس و تا حدی دست‌نیافتنی. موسیقی‌ای که هر کسی تاب ماندن در مسیرش را ندارد. راهی سخت، پررنج و پرمانع؛ راهی که هرجا می‌رفتی، به دیوار می‌خوردی. اما هنر یعنی تازگی زندگی، و کسی که عاشق باشد، در نهایت می‌رسد.

 از چه سالی آواز را به‌صورت جدی آغاز کردید و آموزش حرفه‌ای از کجا شروع شد؟

آغاز با علاقه بود، اما آموزش عمیق از شیراز شروع شد.

سال ۱۳۶۷ دانشجو بودم و همان سال وارد کلاس زنده‌یاد استاد نورالدین رضوی سروستانی شدم و آواز را به‌طور جدی آغاز کردم.

 در مسیر آموزشی خود، از چه استادان و ردیف‌هایی بهره بردید؟

از سال ۱۳۶۷ به‌صورت جدی وارد مسیر آموختن آواز شدم و به محضر استاد نورالدین رضوی سروستانی راه یافتم.

پس از آن، چندین سال از محضر زنده‌یاد ایرج بسطامی و همچنین از دانش ردیف‌دان ارزشمند، استاد محسن کرامتی بهره بردم.

توفیق داشتم ردیف‌های روایت‌شده توسط استاد شجریان و نیز ردیف‌های طاهرزاده را که به شاگردانی چون زنده‌یاد ایرج بسطامی و استاد محسن کرامتی منتقل شده بود، به‌طور کامل بیاموزم. بیش از همه، از حضور زنده‌یاد استاد رضوی سروستانی بسیار بهره بردم. ایشان شاگرد برجستهٔ استاد نورعلی برومند بودند. بسیاری از بزرگان موسیقی نیز علاقه‌مند بودند در محضر استاد برومند تلمذ کنند، اما عمر استاد برومند و آنان کفاف نداد.

 حتی خود استاد شجریان نیز به‌گمان من، تنها بخشی از این ردیف‌ها را دریافت کردند. اما استاد رضوی سروستانی این ردیف‌ها را به‌خوبی فرا گرفته بودند و من این سعادت را داشتم که ردیف ایشان را نیز بیاموزم. پس از وقفه‌ای، دوباره با شوق و دلبستگی به کلاس‌های ایشان بازگشتم؛ آن کلاس‌ها برای من نقطه‌ی اتکای فکری و هنری بودند.

 

 خاطرات شما از شاگردی در محضر استاد رضوی سروستانی و زنده‌یاد ایرج بسطامی چیست؟

در محضر استاد رضوی سروستانی، همه‌چیز برای رشد هنرجو مهیا بود: شیوه‌ی تدریس، کمال گوشه‌ها، پیوند ظریف آواز با ساز و نکاتی که آن کلاس‌ها را یگانه می‌کرد.

در کلاس‌های زنده‌یاد بسطامی، احساس عمیق صدای او هنرجو را شیفته می‌ساخت. هرچند عدم تداوم کلاس‌ها، عطش شاگرد را بیشتر و مجال را محدود می‌کرد.

 نگاه شما به صدای زنده‌یاد ایرج بسطامی چیست؟

صدای او وسعتی داشت که اجرای برخی ملودی‌هایش حتی برای صدای زن هم دشوار بود. آثاری از او هست که هر صدای مردی قادر به اجرای آن نیست. این ویژگی، حساسیت‌هایی هم ایجاد می‌کرد. اما مهم‌تر از همه این است که او فضای تازه‌ای در موسیقی ما ساخت. وقتی افشاری یا همایون می‌خواند، باز هم دشتی را به یاد می‌آورید. این یک حسن بود.

آیا در زمینه نوازندگی هم فعالیت دارید و این مهارت چه اهمیتی برای خواننده دارد؟

نوازنده تار و سه‌تار هستم. به باور من، آشنایی خواننده با ساز بسیار حیاتی است؛ چرا که خواننده تمام عمر می‌کوشد خود را به مرتبه‌ای برساند که بتواند با یک استاد موسیقی همنوازی کند. اگر خود نیز نوازندگی بداند، این مسیر کوتاه‌تر و عمیق‌تر خواهد شد.

«چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش

که دست‌افشان غزل خوانیم و پا کوبان سراندازیم»

در مسیر هنری خود با چه موانعی روبه‌رو بوده‌اید؟

راه هنر از مسیرهای روشن و پرهیاهو نمی‌گذرد؛ معمولاً از کناره‌ها و تاریکی‌ها عبور می‌کند. زمین خوردن‌ها، پس‌زده شدن‌ها و نادیده گرفته شدن‌ها را تجربه کرده‌ام. اما عشق تنها همراهی است که با تمام تازیانه‌ها کنار انسان می‌ماند؛ شاید روزی به وصال برسی.

 بیشترین تأثیر شخصیتی را از چه کسی گرفته‌اید؟

بی‌تردید، بیشترین و عمیق‌ترین تأثیر را همسرم بر من داشته است.

 موسیقی سنتی چه ویژگی‌هایی دارد که شما را به خود جذب کرد؟

بلوغ فکری و حرفه‌ای هر هنرجویی، اگر صادقانه طی شود، او را به آخرین مرحله خوانندگی یعنی آواز سنتی می‌رساند. اما این راه، صبر و توان ایستادگی می‌خواهد. اگر ظرفیتش نباشد، انسان تا همیشه در حسرت آواز سنتی می‌ماند.

نگاه شما به آواز و مکتب آوازی استاد شجریان چیست؟

استاد شجریان از وسعت کامل صدای مردانه برخوردار بود. ردیفی که او روایت کرده، سرشار از ظرافت‌ها و پیچیدگی‌هایی است که اجرای آن از عهده هر صدایی برنمی‌آید. به همین دلیل است که صداهایی چون صدای زنده‌یاد ایرج بسطامی توانستند در این مکتب به توفیق برسند.

 رشد هنری خود را بیشتر حاصل نبوغ می‌دانید یا تلاش؟

بی‌تردید، سخت‌کوشی.

 از نظر شما مهم‌ترین ویژگی صدای یک خواننده چیست؟

به‌جای پرداختن به وسعت یا تعداد دانگ صدا، باید بگویم مهم‌ترین عامل، احساس صداست. این احساس موهبتی غیرارادی است؛ عطیه‌ای از معبود به معشوق. تاریخ موسیقی ما نشان می‌دهد هنرمندانی چون داریوش رفیعی، حسین قوامی، بنان، بدیع‌زاده یا پوران، با وسعت‌های محدودتر، ماندگارترین آثار را خلق کرده‌اند.

در آلبوم‌ها و کنسرت‌ها بیشتر به کدام دستگاه گرایش دارید؟

بیشتر مایل به خواندن در دستگاه همایون بوده‌ام. بخش بزرگی از آثار عاطفی در همایون و دشتی شکل گرفته‌اند؛ شاید به‌دلیل عمق استیصال و شکوه‌پذیری این دو آواز.

 آیا دستگاه را بر اساس فضای شعر انتخاب می‌کنید؟

بله، اغلب چنین است. هرچند باور دارم شعر نیز هدیه‌ای است که از جانب دوست، متناسب با حرمت و لیاقت هر خواننده، به او عطا می‌شود؛ گویی همه چیز از پیش مهیا شده است.

 انتخاب شعر برای شما چه اهمیتی دارد؟

انتخاب شعر بنیادی‌ترین رکن کار من است. گاه ماه‌ها با شعری زندگی می‌کنم، اما شعر حقیقی معمولاً در لحظه‌ای غیرمنتظره به دست می‌آید. در آلبوم «رقص مهتاب»، اشعار تصنیف‌ها توسط استاد حسین پرنیا از مولانا، خواجوی کرمانی و داراب افسر بختیاری انتخاب شد و من برای آواز، اشعاری از حافظ و مارگوت بیکل را برگزیدم.

درباره شروه‌خوانی دشتی ابتدا توضیح دهید.

در منطقه دشتی، شروه بدون هیچ‌گونه ساز، تمام احساس لازم را به شنونده منتقل می‌کند. در حالی‌که موسیقی ایرانی معمولاً متکی به سازهایی چون تار، سنتور و کمانچه است، در شروه دشتی، بدون این ابزارها، همان یا حتی تأثیر عاطفی بیشتری ایجاد می‌شود. من معتقدم بزرگان موسیقی ما آرزو داشتند شعر مستقل و عریان خوانده شود، اما فرصت تحققش را نیافتند.

 خود شما در حوزه شروه‌خوانی چه کرده‌اید؟

به دلیل حضور چهره‌هایی مانند پولاد اسماعیلی، به خودم این جسارت را نداده‌ام. من وارد موسیقی سنتی شدم و تمام تلاشم این بود که در همین عمر محدود، به بنیان‌های موسیقی ایران نزدیک شوم.

پیشینه شروه‌خوانی در خورموج چگونه است؟

خورموج شروه‌خوانان درخشانی داشته است؛ از مرحوم شبخ جبار عاشوری تا قائدی، یزدان‌پناه، بحرینی و دیگران. موسیقی، چیزی جز روایت و امتداد کار پیشینیان نیست. هیچ موسیقیدانی فارغ از ریشه خلق نمی‌کند.

 چرا شروه دشتی کمتر وارد موسیقی رسمی ایران شده است؟

دلیلش سختی فوق‌العاده شروه است. اجرای دقیق آن توان و عمری می‌طلبد و به همین دلیل در منطقه دشتی و بوشهر محصور مانده است. باید به همه شروه‌خوانان این منطقه تبریک گفت.

درباره آلبوم‌ها و آثار خود توضیح دهید.

نخستین کارهایم را در شیراز با نوازندگان برجسته این شهر اجرا کردم. سپس با استاد حسین پرنیا دو اثر کار کردیم که به صورت آلبوم منتشر شد. آلبومی با عنوان «چشمه خیال» شامل تصنیف‌هایی چون «حال دل»، «دل‌آرامی»، «بلای منی» و… برای من اصل کار تصنیف نبود؛ اصل، روح آواز و صداقت اجرا بود.

 اقامت در شیراز چه تأثیری بر شما گذاشت؟

حافظ و سعدی فقط شاعر نیستند؛ نگه‌دارندگان زبان و فرهنگ ما هستند. یک بیت حافظ می‌تواند همه مجادلات را پایان دهد. این بزرگان تکرارناپذیرند؛ مثل تخت جمشید.

اگر شرایط فراهم شود، مایل به اجرای کنسرت در خورموج هستید؟

آرزوی من این است که روزی تحت تأثیر نوحه‌ها، شب‌های محرم و آن حزن آشنا، در شهر خود اجرا داشته باشم؛ هرچند این آرزو را به زمانی دیگر واگذار می‌کنم.

چه پیام و توصیه ای به مسوولین سیاسی و فرهنگی دشتی دارید؟

بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری دنیا باید روی انسان‌ها باشد، نه سنگ و سیمان. با پل و جدول دل کسی تسخیر نمی‌شود؛ اما با توجه به هنرمندان و انسان‌های سوخته، چرا. آخرت در سنگ نیست؛ در تسخیر دل انسان‌هاست.

پیام پایانی شما برای خورموج چیست؟

من خورموج را با شعر صدا می‌زنم و این ابیات همواره با من است:

 خوشا دردی که درمانش تو باشی

خوشا راهی که پایانش تو باشی

خوشا چشمی که رخسار تو بیند

خوشا مُلکی که سلطانش تو باشی

خوشا آن دل که دلدارش تو گردی

خوشا جانی که جانانش تو باشی

خوشی و خرمی و کامرانی

کسی دارد که خواهانش تو باشی

چه خوش باشد دل امیدواری

که امید دل و جانش تو باشی

همه شادی و عشرت باشد ای دوست

در آن خانه که مهمانش تو باشی

گل و گلزار خوش آید کسی را

که گلزار و گلستانش تو باشی

چه باک آید ز کس آن را که او را

نگهدار و نگهبانش تو باشی

مپرس از کفر و ایمان بی‌دلی را

که هم کفر و هم ایمانش تو باشی

مشو پنهان از آن عاشق که پیوست

همه پیدا و پنهانش تو باشی

برای آن به تَرکِ جان بگوید

دل بیچاره تا جانش تو باشی

عراقی طالب درد است دایم

به بوی آنکه درمانش تو باشی

انتهای پیام/