۹, مرداد,۱۴۰۴ | ۷:۵۴ ب.ظ
5688
32
بدون دیدگاه
لطفا کمی منتظر بمانید ...
سر تیتر خبرها
۹, مرداد,۱۴۰۴ | ۷:۵۴ ب.ظ
5688
32
بدون دیدگاه
همان طور که در تاریخچه نقد ادبی با رویکرد جامعه شناختی دیده می شود ادبیّات و جامعه رابطهای نزدیک و متقابل دارند تا جایی که میتوان ادبیّات را محصولی اجتماعی به حساب آورد و به تعبیر «جانت ولف» آن را «ترکیب پیچیده ای از عوامل تاریخی و واقعی متعدد دانست .»( ولف،۱۳۶۷)
ادبیّات فرآوردهای اجتماعی است زیرا اندیشهها که آثار ادبی را به وجود میآورند در بستر شرایط جامعه و متاثر از آنان پدید میآیند همان طور که آریان پور میگوید:« اندیشه یا شخصیت یا طبع انسان چیزی خودزا و خودانگیز نیست بلکه در در جریان زندگی انسانی که البته نظامی اجتماعی دارد پدید میآید و قوام میگیرد.»( آریان پور،۱۳۸۰)
جامعه خاستگاه واقعی ادبیّات است و برای شناخت آثار ادبی باید به جامعه روی آورد زیرا شخصیت نویسنده مانند هر شخص دیگری ساخته و پرداخته محیط اجتماعی اوست بارت معتقد است:« نویسنده شخصیت نوینی است که جامعه آن را آفریده است همان طور که شخصیت انسان به طور کلی آفریده جامعه است»(به نقل از ولف،۱۳۶۷)
جامعه شناسان تمامی رفتارها ،کردارها، آرا و عقاید انسان را متأثّر از محیط اجتماعی میدانند با پذیرش این اصل دیگر نمیتوانیم هنرمند را نابغهای بدانیم که الهام آسمانی او را به خلق اثر هنری وا میدارد بلکه باید بپذیریم این عوامل اجتماعی هستند که به کار هنرمندان جهت میدهند و بر آن تاثیر میگذارند.
ارتباط جامعه و ادبیّات آنچنان قوی است که لئولونتال جامعه و مسائل اجتماعی را به مثابه مواد ادبی می داند او معتقد است:« داستانهای نویسندگان درباره اصلاح وضع دولت، جامعه، اقتصاد و سایر پدیدههای اجتماعی است و منبعی ثانویه برای تحلیلهای تاریخی هستند و میتوان آنها را موادی برای مطالعه درباره تاریخ و جامعه شناسی دانست.»( لئولونتال،۱۳۹۶)
علی القاعده باید گفت ارتباط جامعه و ادبیّات ارتباطی دوسویه و متقابل است یعنی همانطور که ادبیّات از شرایط اجتماعی پدیده جامعه شناختی و تغییرات نظام اجتماعی تاثیر میپذیرد خود نیز تاثیر قابل توجهی بر جامعه میگذارد و میتواند منشا بسیاری از تحولات و تغییرات اجتماعی باشد تا جایی که سارتر نوشتن را شکل ثانوی عمل میداند و میگوید ادبیّات موظف است مانند دیگر شکلهای عمل به ویژه عمل سیاسی در تحول تاریخی و اجتماعی اجتماعی فرانسه شرکت کند. ( به نقل از لئونوف و دیگران)
ادبیّات بستری است برای انعکاس مسائل اجتماعی و نویسنده یا گوینده باز آفرین واقعیات اجتماع هستند. نگاه به ادبیّات به عنوان بخشی از واقعیت اجتماعی موجب شد نوعی نقد به وجود آید که از آن به عنوان نقد جامعه شناسی ادبیّات نام میبرند جامعه شناسی ادبیّات پدیده ادبی در ابعاد مختلفش را به کمک روشهای تجربی و نیز با در نظر گرفتن ارتباط آن با سایر نهادهای اجتماعی به صورت مقطعی یا تاریخی بررسی می کند. ( کوثری،۱۳۷۹)
همانطور که بیشتر توضیح دادیم ادبیّات محصولی اجتماعی است و با مطالعه این پدیده اجتماعی میتوان به عناصر جدیدی از حیات فرهنگی و اجتماعی هر جامعه دست یافت این گونه مطالعات وظیفه جامعه شناسی ادبیّات است به بیان دیگر وظیفه جامعه شناسی ادبیّات این است که بین تجربههای شخصیتهای خیالی و فضای خاص تاریخی و اجتماعی که منشأ آن تجربه هست رابطه برقرار کند و توجیه ادبی را به بخشی از جامعه شناسی مبدل کند.
نگاه جامعه شناسی در بررسی آثار ادبی فضای فکری و ساختار ذهن آفریننده اثر را نمایان میکند و بسیاری از واقعیتهای اجتماعی را که اثر ادبی در بستر آنها شکل گرفته است آشکار می سازد همانطور که مسعود کوثری در کتاب تاملاتی در جامعه شناسی ادبیّات یگوید «آثار ادبی یکی از منابعی هستند که به طور غیر مستقیم و ناخودآگاه ساختار اجتماعی شرایط زندگی وضعیت قشرها و طبقات گوناگون حتی دیدگاه و ایدئولوژی نویسنده را بیان میکنند و این مزیتی است که کمتر در دیگر اسناد و مدارک یافت میشود.» ( کوثری،۱۳۷۹)
در مطالعه ادبیّات با رویکرد جامعه شناختی مهمترین چیزی که مورد توجه قرار میگیرد ویژگیهای جمعی و اجتماعی آثار ادبی است به قول لوسین گلدمن« خصلتهای جمعی آفرینش ادبی نتیجه آن است که ساختار آثار با ساختارهای ذهنی برخی از گروههای اجتماعی همخوانند و یا با آنها رابطه درک پذیر دارند»(گلدمن لوسین:۱۳۷۷) ساختارهای ذهنی گروههای اجتماعی که گلدمن از آنها یاد میکند در درون اجتماع شکل میگیرند و شاعر و نویسنده هم به عنوان یک فرد در درون همین گروههای اجتماعی و با استفاده از همه امکانات آن ساختار ذهنی خویش را در قالب یک اثر به جامعه خود عرضه میکند.
شفیعی کدکنی نیز تحلیل جامعه شناختی آثار ادبی را مصداق تحقیق درست ر ادبیّات میداند و میگوید مسئله رابطه تن با زندگینامه یا شرایط اقلیمی و طبقاتی و فرهنگی حاکم بر آفاق خلاقیت مولف همچنان اعتبار خویش را داراست و امروز نه آنها که جویای روابط پنهانی یک اثر با شرایط تاریخی و اقتصادی عصر مول عصر مولفند دشمن این گونه مطالعات هستند و نه آنان که به جستجوی ساخت صورت میپردازند هر دو سوی دریافتند که هر کدام از این روشها میتواند مصداق تحقیق درست در ادبیّات باشد.(شفیعی کدکنی ۱۳۷۰ ) ادبیّات فارسی گنجینه ای بی کران از آثار فکری ارزشمند که به لحاظ کمّی و کیفی بدون اغراق از برجسته ترین ادبیات های جهان است.
وطن یکی از مفاهیم برجسته در حوزه جامعه شناسی می باشد که از همان آغاز شکل گیری زبان فارسی در سده های بعد از ظهور اسلام به نحوی بسیار جدی مورد توجه نویسندگان و شاعران قرار گرفته است ادبیّات فارسی هم که مظهر و تجلی عواطف و احساسات مثبت و منفی در طول حیات تاریخی خویش بوده است گویندگانش بارها واژه وطن را دستاویزی برای خلق معانی نغز و رقیق خود قرار داده اند.
«نخستین جلوه ی قومیت و یاد وطن در شعر پارسی تصویری است که از ایران و وطن ایرانی در شاهنامه فردوسی به چشم می خورد و فردوسی خود ستایشگر این مفهوم در سراسر کتاب است».( شفیعی کدکنی ۱۳۸۹). بیشترین حضور حجیم مفهوم وطن را باید در دوره مشروطه یافت به نحوی که «واضع اندیشه قومیت ایرانی را بایدمیرزا فتحعلی آخوندزاده دانست« و اندکی پس از آن میرزا آقا خان کرمانی با شدت و حدت بیشتری بر حسب تحقیق از مورخان معاصر ما آغازگران و بنیادگذاران اندیشه قومیت ایرانی به شمار می روند.»(همان)
نمونه های از شعرهای وطنی:
ملک الشعرای بهار:
ای خطه ی ایران میهن ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
فردوسی:
کرا کشت خواهد همی روزگار
چه نیکو تر از مرگ در کارزار
همه روی یکسر به جنگ آوریم
جهان بر بداندیش تنگ آوریم
عارف قزوینی
تن و روح و خون من ایرانی است
خود این کالبد را خود او بانی است
اگر جان به قربان نامش کنم
تن و جان من هم از او بود من کی ام
ایرج میرزا
وطن ما به جای مادر ماست
ما گروه وطن پرستانیم
گر رسد دشمنی برای وطن
جان و دل رایگان بیفشانیم
وطن، مفهومی است آمیخته با عشق، خاطره، هویت، و مسئولیت. سرزمینی که در آن چشم به جهان گشودیم، زبان مادری آموختیم، در آغوشش بالیدیم، دردهایش را چشیدیم و در شادیهایش شریک شدیم، برای ما تنها یک موقعیت جغرافیایی نیست؛ بلکه تجسمی است از فرهنگ، تاریخ، ارزشها، و پیوندهای انسانیای که ما را شکل دادهاند. عشق به وطن، یا همان وطنپرستی، از جمله پاکترین و والاترین احساساتی است که میتواند در وجود انسان شکل گیرد. اما این عشق، اگر بهتنهایی و بدون همبستگی و اتحاد اجتماعی همراه باشد، قادر به ایستادگی در برابر چالشهای روزگار نخواهد بود.
امروز، در دنیایی که بحرانها مرز نمیشناسند از جنگ و ناامنی گرفته تا فقر، نابرابری، تغییرات اقلیمی و استعمار فرهنگی، پایداری هر سرزمینی وابسته به این دو نیروی مکمل است: وطنپرستی و همبستگی.
وطنپرستی، در سادهترین تعریف، عشق به میهن است. اما این عشق، تنها یک حس نوستالژیک یا شور احساسی آنی نیست. وطنپرستی حقیقی آگاهی میطلبد آگاهی نسبت به تاریخ کشور، فرهنگ آن، آرمانهای ملت، و چالشهایی که پیش روی آن قرار دارد.
# پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی کشور
# احترام به قانون و مشارکت در ساختارهای دموکراتیک
# کمک به رشد علمی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه
# پرهیز از خیانت، فساد، و منافع شخصی در برابر منافع ملی
در واقع، وطنپرستی، در عمل معنا پیدا میکند. معلمی که صادقانه دانش خود را در اختیار نسل آینده میگذارد، کارگری که با وجدان کاری بالا چرخهای تولید را به حرکت درمیآورد، پزشکی که با انساندوستی جان بیمار را نجات می دهد، نویسندهای که حقیقت را بیمصلحت مینویسد همه اینها وطنپرستاند، بیآنکه نامی از وطنپرستی برده باشند.
اگر وطنپرستی روح یک ملت باشد، همبستگی ملی بدن آن است. جامعهای بدون همبستگی، جامعهای متلاشی است.
همبستگی، به معنای احساس تعلق مشترک به یک جامعه، فارغ از قومیت، مذهب، طبقه اجتماعی یا باور سیاسی، ضامن بقای کشور در بزنگاههای تاریخی است. وقتی مردم یک کشور، فارغ از تفاوتها، با یکدیگر همدلی و همکاری کنند، هیچ قدرت خارجی یا بحران داخلی نمیتواند آن سرزمین را از پا درآورد.
همبستگی، تنها با شعار شکل نمیگیرد. باید در ساختارهای عادلانه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تجلی یابد. تا زمانی که بخشی از مردم از نابرابری رنج ببرند، اعتماد اجتماعی آسیب ببیند تبعیض بر تصمیمگیریها حاکم باشد وحدت واقعی رخ نمیدهد.
عدالت اجتماعی، احترام به اقوام، مذاهب و گویشهای گوناگون، و آموزش فرهنگ گفتوگو، از جمله ابزارهایی هستند که میتوانند همبستگی را تقویت کنند.
تاریخ ایران، سرشار از لحظاتی است که پیوند بین وطنپرستی و همبستگی، کشور را از سقوط نجات داده است. در دورانهای تجاوز بیگانه، در روزگار قحطی و بحرانهای اقتصادی و ….همیشه مردمانی بودند که با ایثار، وحدت، و عشق به میهن، در کنار هم ایستادند.در این عرصه همبستگی و حضور هنرمندان کنار مردم را نمی شود انکار کرد.
جنگ تحمیلی صدام علیه ایران در شهریور سال ۱۳۵۹ نمونهی برجستهای از این پیوند است: مردم از اقوام مختلف فارس، ترک، عرب، کرد، بلوچ، لر دوشادوش هم، در دفاع از خاک ایران جان فشاندند. نه به خاطر مذهب، زبان یا منطقهشان، بلکه به خاطر آنکه ایران را خانهی مشترک خود میدانستند. یا در دومین جنگ تحمیلی اخیر به کشور از سوی رژیم اشغالگر غاصب صهیونی شاهد بودیم هنرمندان و نویسندگان داخل و خارج که دوستدار وطن بودند با ابراز و اظهار انزجار از حملات ناجوانمردانه به خاک وطن همراهی و همبستگی را با سایر اقشار فریاد زدند و این کار درخور آنان نشان از تعهد و رسالت هنری و انسانی ایشان بود. شایان ذکر است این روحیه همدلی و همبستگی در تمام اعصار با جامعه ایرانی همیشه همراه بوده است در عصر جدید پویش هایی را شاهد بودیم از آحاد ملّت در حمایت از آسیب دیدگان حوادث غیر مترقبه سیل و زلزله و …. که خود گواه همین ادعاست.
و اما نکات قابل تامل دیگری که نیاز است بدان توجه کنیم و بارها از سوی کارشناسان علوم انسانی در حوزه مطالعات جامعه شناسی بدان پرداخته شده و باید مطمح نظر باشد یاد آور شویم:
وطنپرستی اگر با تعصب کور، نفرت از دیگران، یا نادیده گرفتن حقوق انسانها همراه شود، بدل به ناسیونالیسم افراطی و تهدیدی برای صلح میشود. همچنین، وحدت ظاهری یعنی وقتی جامعه بهظاهر یکپارچه است اما در عمل از درون متفرق و بیاعتماد نمیتواند ضامن پایداری باشد این ها موضوعاتی است که رعایتشان جدی توصیه می شود. همچنین اگر در جامعهای فساد گسترده شد که منجر به فرسودگی اعتماد عمومی گردد شعارهای وطنپرستانه بیاثر خواهد شد. تنها با صداقت، عدالت، شفافیت و مسئولیتپذیری واقعی است که وطنپرستی و همبستگی به کار میآیند.
یادمان باشد نسل جوان، آیندهسازان میهناند. اگر آموزش صحیحی دربارهی هویّت ملی، تاریخ کشور، آداب زندگی مدنی و اهمیت همکاری جمعی به آنها داده شود، میتوان به آیندهای بهتر امیدوار بود. متأسفانه، در بسیاری از نظامهای آموزشی، آموزشهای شهروندی و مشارکت اجتماعی جایگاه درستی ندارند.
رسانهها هم نقش بیبدیلی دارند رسانههای مسئول، میتوانند با طرح گفتگوهای ملی، نقد منصفانه، و پررنگ کردن نقاط مشترک، جامعه را بهسوی اتّحاد سوق دهند.
۱- آریان پور،امیر حسین، ۱۳۸۰ ، جامعه شناسی هنر چاپ چهارم ، تهران ، گستره
۲- ایرج میرزا ،۲۵۳۶، دیوان اشعار ،به کوشش محمد جعفر محجوب ، نشر اندیشه
۳- بهار ، محمد تقی ، ۱۳۹۹ ، دیوان اشعار ، انتشارات نگاه
۴- شفیعی کدکنی,محمد رضا، موسیقی شعر، تهران، آگاه
۵ـ———— ، تلقی قدما از وطن ، مجله بخارا ، ش ۷۵ ،۱۳۸۹ تهران
۶- عارف قزوینی ، ۱۳۷۷ ,ابوالقاسم ، محمد علی سپانلو ، انتشارات نگاه
۷ـ فردوسی ، ابوالقاسم،۱۳۸۵، شاهنامه به کوشش سعید حمیدیان ، انتشارات قطره
۸- کوثری، مسعود، ۱۳۷۹، تاملاتی در جامعه شناسی ادبیّات تهران، باز
۹- گلدمن لوسین ، ۱۳۷۷، درآمدی بر جامعه شناسی ادبیات ، نشر نی
۱۰- لئولونتال،۱۳۹۶،رویکرد انتقادی در جامعه شناسی ادبیات،ترجمه ی محمدرضا شادرو ،نشر نی
۱۱- لئونوف و دیگران ۲۵۳۶،وظیفه ادبیّات،ترجمه ابوالحسن نجفی،تهران ، انتشارات کتاب زمان
۱۲- ولف،جانت ۱۳۶۷،تولید اجتماعی هنر،ترجمه نیره توکلی تهران مرکز