لطفا کمی منتظر بمانید ...

×
Generic selectors
Exact matches only
جستجو در عنوان
جستجو در محتوا
جستجو در پست ها
جستجو در صفحات

سر تیتر خبرها

صفحه اصلی › › روایت ناگفته‌ای در میان هیاهوی سکوت رسانه‌ای و فریاد گرسنگی

۱۳, مرداد,۱۴۰۴ | ۹:۰۱ ق.ظ

5749

112

بدون دیدگاه

یادداشتی تحلیلی در نقش رسانه ها در چگونگی روایتگری های وقایع

روایت ناگفته‌ای در میان هیاهوی سکوت رسانه‌ای و فریاد گرسنگی

سید محی الدین حسینی مقدم _ کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی و رسانه

اختصاصی پایگاه محیط زیستی و فرهنگی اجتماعی «سپهــر جنــوب»

رسانه‌ها در جایگاه دروازه‌بانان اصلی اطلاعات، قدرت بی‌بدیلی در تعیین آنچه که ما می‌بینیم، می‌شنویم و در نهایت باور می‌کنیم دارند. این قدرت نه تنها شامل انتخاب رویدادهایی است که به خبر تبدیل می‌شوند بلکه شامل نحوه چارچوب‌بندی و ارائه آن رویدادها نیز می‌شود. در مورد غزه هم این فرآیند اغلب به گونه‌ای عمل کرده که واقعیت را تقلیل داده و از عمق فاجعه کاسته است.

در عصر اطلاعات که گویی هیچ‌گوشه پنهان و هیچ سوژه‌ای از جهان از دیدگان ما دور نمی‌ماند، پارادوکسی تلخ وجود دارد، فاجعه انسانی در غزه با تمام ابعاد هولناک و ویرانگرش در میان هیاهوی مداوم اخبار به سکوتی معنادار فرو رفته‌است. این سکوت نه از سر بی‌خبری که از سر نوعی نابینایی و سانسور گزینشی است و در این میان نقش رسانه‌ها به مثابه چشم و گوش‌های جامعه جهانی که بسیار قابل تأمل و پرسش است. چگونه است که رنج بی‌شمار انسان‌ها، تخریب سیستماتیک، استراتژیک یک جامعه و نقض آشکار کرامت انسانی آن‌گونه که شایسته است در وجدان عمومی جهان بازتاب نمی‌یابد؟ چگونه است که فریاد گرسنگی کودکان و زنان که از فرط ناچاری رو به خاک‌خوری آورده‌اند به گوش جهانیان نمی‌رسد و حتی ابتدایی‌ترین حق حیات( آب، غذا و حتی نفس کشیدن) از مردمی که تنها با جان خود از سرزمینشان دفاع می‌کنند، دریغ می‌شود؟ در این یادداشت سعی داریم از منظر جامعه‌شناختی در پی کالبدشکافی این پدیده پیچیده و دردناک انسانی باشیم؛

رسانه‌ها در جایگاه دروازه‌بانان اصلی اطلاعات، قدرت بی‌بدیلی در تعیین آنچه که ما می‌بینیم، می‌شنویم و در نهایت باور می‌کنیم دارند. این قدرت نه تنها شامل انتخاب رویدادهایی است که به خبر تبدیل می‌شوند بلکه شامل نحوه چارچوب‌بندی و ارائه آن رویدادها نیز می‌شود. در مورد غزه هم این فرآیند اغلب به گونه‌ای عمل کرده که واقعیت را تقلیل داده و از عمق فاجعه کاسته است. مناقشه‌ای که ریشه در دهه‌ها اشغال، محاصره و نادیده‌انگاری حقوق بین‌الملل دارد، غالباً به یک درگیری ساده میان دو طرف تقلیل می‌یابد. این ساده‌سازی هم پیچیدگی‌های تاریخی و عدم تقارن قدرت را نادیده می‌گیرد و هم در واقع به مخاطب القا می‌کند که هر دو سوی ماجرا به یک اندازه مسئول وضعیت موجود هستند. این در حالی است که یک سوی ماجرا، مردمی تحت اشغال و محاصره‌اند که برای ابتدایی‌ترین حقوق خود می‌جنگند و سوی دیگر قدرتی اشغالگر با برتری نظامی و حمایت‌های بین‌المللی.

این رویکرد به ویژه در مواجهه با فاجعه گرسنگی خود را به وضوح نشان می‌دهد؛ جایی که مرگ تدریجی انسان‌ها از گرسنگی نه به عنوان یک جنایت جنگی یا نتیجه محاصره ظالمانه بلکه صرفاً به عنوان عواقب درگیری یا مشکلات لجستیکی معرفی می‌شود.

علاوه بر این، واژه‌گزینی و زبان‌شناسی به کار رفته در پوشش خبری غزه خود به ابزاری برای بی‌حس‌سازی و کمرنگ کردن ابعاد انسانی فاجعه تبدیل شده است. استفاده از اصطلاحاتی نظیر تلفات جانبی برای توصیف کشته‌شدن کودکان و زنان بی‌گناه یا تبادل آتش برای بمباران مناطق مسکونی نه تنها مسئولیت را از عامل اصلی خشونت دور می‌کند بلکه از قدرت عاطفی و اخلاقی واژه‌ها می‌کاهد. این دهشت‌زدایی زبانی مخاطب را نسبت به عمق رنج انسانی بی‌تفاوت می‌کند و مانع از برانگیختن همدلی و خشم اخلاقی لازم برای اقدام می‌شود. وقتی رسانه‌ها اقدامات گروه‌های فلسطینی را صرفاً در چارچوب تروریسم قرار می‌دهند، بدون آنکه به ریشه‌های این اقدامات نظیر اشغال، محاصره و نقض حقوق اولیه مردم غزه بپردازند در واقع روایت را به نفع یک طرف خاص می‌چرخانند و از پرداختن به ابعاد انسانی و حقوق بشری ماجرا طفره می‌روند. این رویکرد به ویژه در مورد گرسنگی به معنای نادیده گرفتن عمدی یا سهوی این واقعیت است که گرسنگی خود یک سلاح است؛ سلاحی که با قطع آب، برق، سوخت و جلوگیری از ورود کمک‌های بشردوستانه، جان‌های بی‌گناه را هدف قرار می‌دهد. تصاویری که از کودکان نحیف و زنان رنجور در غزه منتشر می‌شود که قلب هر انسانی را به درد می‌آورد اینکه از فرط گرسنگی رو به خاک‌خوری آورده‌اند، باید وجدان هر انسانی را به لرزه درآورد؛ اما اغلب در میان سیل اخبار و با چارچوب‌بندی‌های خاص از تأثیرگذاری لازم باز می‌مانند.

سوگیری‌های پنهان و منافع آشکار نیز در این میان نقش بسزایی ایفا می‌کنند. رسانه‌ها به رغم ادعای بی‌طرفی هرگز کاملاً خنثی نیستند. ساختار مالکیتی بسیاری از ابررسانه‌های جهانی که اغلب بخشی از شرکت‌های چندملیتی بزرگ با منافع اقتصادی و سیاسی گسترده‌اند، می‌تواند بر انتخاب و نحوه پوشش اخبار تأثیر بگذارد. فشارهای سیاسی و لابی‌گری‌های قدرتمند به ویژه از سوی دولت‌ها و گروه‌های ذی‌نفوذ می‌توانند روایت‌های مطلوب خود را ترویج کرده و از انتشار اخبار نامطلوب جلوگیری کنند. این پدیده که به تولید رضایت در افکار عمومی می‌انجامد باعث می‌شود که رسانه‌ها به جای بازتاب واقعیت به ابزاری برای شکل‌دهی به آن تبدیل شوند. وابستگی به منابع رسمی به ویژه منابع نظامی و دولتی و حتی خودسانسوری ناشی از ترس از عواقب، همگی به این چرخه سوگیری دامن می‌زنند و صدای قربانیان را در هیاهوی روایت‌های غالب خاموش می‌کنند.

این سکوت به ویژه در برابر فاجعه گرسنگی به معنای چشم‌پوشی از جنایتی است که در حال رخ دادن است. جنایتی که در آن آب و غذا به عنوان ابزاری برای فشار و تنبیه جمعی به کار گرفته می‌شود و جان‌های بی‌گناه مسلمانانی که تنها از سرزمین خود دفاع می‌کنند در سکوت و بی‌تفاوتی جهانی پرپر می‌شوند.

شاید دردناک‌ترین جنبه این سکوت، غیبت صدای قربانیان و روایت‌های دست اول آن‌ها باشد. محدودیت‌های اعمال شده بر خبرنگاران، دشواری دسترسی به مناطق درگیری و تمرکز بر منابع رسمی، باعث می‌شود که رنج انسانی به صورت انتزاعی و آماری گزارش شود نه به عنوان تجربه‌ای زنده و ملموس. این انتزاعی‌سازی رنج، مانع از همذات‌پنداری عمیق مخاطب می‌شود. چگونه می‌توان عمق درد مادری را فهمید که فرزندش از گرسنگی جان می‌دهد و او هیچ کاری نمی‌تواند بکند، وقتی این صحنه‌ها به درستی و با تمام جزئیات انسانی‌اش به تصویر کشیده نمی‌شوند؟ در کنار این، پدیده‌ای به نام خستگی از شفقت نیز وجود دارد؛ در دنیای پر از خبر امروز، مخاطبان با حجم عظیمی از اطلاعات و تصاویر دردناک مواجه هستند که می‌تواند منجر به بی‌حسی عاطفی شود. رسانه‌ها با تکرار مداوم اخبار منفی بدون ارائه زمینه کافی یا راه حل، می‌توانند به این پدیده دامن بزنند و در نهایت، وجدان عمومی را نسبت به رنج دیگران بی‌تفاوت سازند. این بی‌تفاوتی، به ویژه در برابر مرگ از گرسنگی نه تنها یک فاجعه انسانی‌ که یک رسوایی اخلاقی برای تمام بشریت است.

پیامدهای جامعه‌شناختی این سکوت رسانه‌ای آنقدر عمیق و ویرانگر است که این وضعیت، اعتماد عمومی به رسانه‌های جریان اصلی را فرسایشی کرده وتضعیف همبستگی جهانی را در پی داشته‌است. وقتی رنج انسانی به ویژه گرسنگی و مرگ از تشنگی و محرومیت به درستی بازتاب نمی‌یابد فشار لازم برای اقدام بین‌المللی شکل نمی‌گیرد و بی‌عدالتی ادامه می‌یابد.

غزه، امروز تنها منطقه محاصره شده‌ای نیست که می‌بینیم، نمادی از انسانیتِ محاصره شده است، انسانیتی که در برابر ظلم و رنج، چشمان خود را می‌بندد.
احساس دیده نشدن، شنیده نشدن و فراموش شدن توسط جامعه جهانی خود به‌تنهایی یک رنج مضاعف برای قربانیان است و می‌تواند به تروماهای روانی عمیق‌تر منجر شود. وقتی ملتی بی‌گناه که تنها سلاحشان ایمان به سرزمینشان است از ابتدایی‌ترین حقوق حیات محروم می‌شوند و در سکوت جهانی جان می‌دهند، این فاجعه انسانیتی است که در غزه شاهدش هستیم و جهان در مقابلش سکوت کرده‌است.

فاجعه انسانی غزه نه بحران نظامی و سیاسی است که یک آزمون بزرگ برای رسانه‌ها و وجدان بشری است. این سکوت گواهی بر شکست اخلاقی و حرفه‌ای بخش قابل توجهی از رسانه‌های جهانی است. برای شکستن این سکوت رسانه‌ها باید به مسئولیت اخلاقی و حرفه‌ای خود بازگردند، با پوشش جامع، بی‌طرفانه، انسانی و تمرکز بر ریشه‌های بحران و رنج مردم و نه صرفاً بر منافع قدرت‌ها. همه رسانه‌ها در هر گوشه‌ای از این جهان پهناور بی‌طرفانه و برحسب وظیفه انسانی باید فریاد گرسنگی کودکان و زنان را به گوش جهان رساند و نشان دهد که چگونه حتی نفس کشیدن نیز از این مردم دریغ می‌شود. از سوی دیگر شهروندان نیز باید به سواد رسانه‌ای مجهز شوند(با تحلیل انتقادی اخبار، جستجوی منابع متنوع و عدم پذیرش بی‌چون و چرای روایت‌های غالب). تنها از این طریق است که می‌توان پرده سکوت را کنار زد و وجدان خفته جهانی را بیدار کرد تا برای پایان دادن به این فاجعه انسانی اقدام قاطع صورت گیرد. غزه، امروز بیش از هر زمان دیگری، نیازمند فریاد وجدان بیدار انسانیت است؛ فریادی که از پس دیوارهای سکوت رسانه‌ای به گوش جهان برسد و آن را به عمل وادارد پیش از آنکه دیر شود و آخرین نفس‌های امید در این باریکه محصور خاموش گردد.

انتهای پیام/