۲۷, تیر,۱۴۰۴ | ۱۱:۵۰ ق.ظ
5501
13
بدون دیدگاه
لطفا کمی منتظر بمانید ...
سر تیتر خبرها
۲۷, تیر,۱۴۰۴ | ۱۱:۵۰ ق.ظ
5501
13
بدون دیدگاه
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
در شاهنامۀ فردوسی ۴۱۷ بار نام ایران آمده است و مفهوم وطندوستی در سراسر این کتاب دیده میشود. شاهنامه نماد و سمبل ایراندوستی و وطنپرستی است، مفهومی که امروزه و پس از جنگ ۱۲ روزه، اهمیت آن برای ما آشکارتر شده و با ما نشان داد که بسیاری از مخالفان و منتقدان وقتی خاک وطن در معرض خطر قرار میگیرد بر سر حفظ خاک وطن و حفظ تمامیت ارضی اختلافات را کنار میگذارند و میتوان همچنان بر این باور بود که مفهوم ایران میتواند ما را از برخی گریوههای صعبالعبور به سرمنزل مقصود برساند.
گاهی برخی وطندوستی را چیزی شبیه شوونیسم (ایمان کور به برتری ملی) میدانند و گاهی به دلیل ملیگراییِ افراطیِ برخی احزاب، چنین برداشت میکنند که انسان باید جهانوطن باشد و از مفاهیمِ محدودسازی مانند وطن عبور کند. اما وطن تنها سرزمین نیست، اگرچه خاک سرزمین، ظرفی است که دیگر مفاهیمِ مرتبط با وطن در آن شکل میگیرد و نمیتوان بدون خاک و زمین از وطن نام برد و جغرافیای ایران و وجود دو رشته کوه زاگرس و البرز نیز در شکلگیری کشور ایران در درازنای تاریخ بسیار مؤثر بوده است و از این بابت باید ذره ذرۀ خاک ایران را به جان و دل پاس داشت.
وطن اما با مردمان شکل میگیرد، وطن اشتراک در خوراکیهاست، نان بربری است که از آذربایجان میآید و به تمام ایران سفر میکند و همه آن را دوست دارند، قلیۀ بوشهری است که میشود نماد غذاهای دریایی ایران، نان سنگک است که محبوب تمام ایرانیان در همۀ جای ایران است فالوده شیرازی است که تابستان را به خنکایِ بهشتی میهمان میکند؛ کلوچۀ کرمانشاه، باقالی قاتقِ شمال، کلمپۀ کرمانی، مسقطی لاری، سوهان قم و گز اصفهان است. آری، غذا هم وطن دارد و این است که وقتی کسی از مرزها فراتر میرود، آنجا متوجه میشود که غذای وطن فرق دارد، طعمِ وطن دارد و غذای وطنی چیز دیگری است و زبانِ دیگری دارد و کدام غذا میخواهد جای قرمهسزی و کوبیده و دیزی را برای ما بگیرد. وقتی ما به آذربایجان، کردستان، شمال، جنوب یا هر جای دیگر این کشور پهناور میرویم، غذاهای آن ها را به دل و جان میپسندیم؛ یکی از دلایل مهم این پسند مشترک وطن است؛ ما قرن ها این غذاها را بر سر سفرۀ ایران خوردهایم و امروزه یک منظومۀ مشترک غذایی داریم.
وطن در پوشش و لباس ما نیز رخ نموده است، شلوار کردی همه جا پیامآور رسم خوشایند آسودگی و آسایش است و این از کردان به بسیار شهرها رفته وهرگز بیگانه تلقی نشده، کفش را از تبریز میپسندیم که پایپوش عمری میسازند و اعتبار کفش و کفاشند، طرح جامۀ پرنقش زنان سیستان را الهام بخش مانتوهای جدید میبینیم و رنگهای درخشان جامهها و دامنهای زنان قشقایی را زینتبخش عروسی ها. این جا تنوع بسیار است، اما ما این تنوع را صدها سال با هم تجربه کردهایم و دوست میداریم. وطن ما همین لباسهای زیبای مادران و زنان است که پرچین و شکن و پرلایه است، اما در عین تکثر، واحد و یکپارچه است.
وطن موسقی ماست، وقتی که تحریر همچون کنگره های ایوان مساجد، زینت غالب آوازهای ایرانشهری میشود و وطن باغهای اصفهان است که از سمرقند و بخارا تا دهلی و آگره میتوان نمونههای آن را دید.
همچنین باید در نظر داشت که ایرانیان همواره و در طول تاریخ مایل بودهاند که سرنوشت کشورشان را خودشان رقم بزنند و سرگذشت نیاکان به آنان آموخته است که نیروهای بیرون از مرز نباید و نمیتوانند خوشبختی و بهروزی را برایشان ارمغان آورد.
بر این اساس در این چند روز جنگ و ایام پس از آن در فکر شاهنامه بودم که در این اثر نسبت به مسألۀ حکام به کشورها و قدرت های برون مرزی چه بوده است؟ با یاد داستان های خسرو پرویز افتادم. اگرچه معتقدم هر زمانهای مردم به رنگ عصر خود میزیند و مسألههای روزگار خود را تجربه میکنند و نمیتوان و نباید برای حل بحرانهای پیچیدۀ امروزی لزوماً چشم بر آثار کهن داشت. اما شاهنامه همواره برای ما درسهایی دارد.
بر اساس شاهنامه، طی مکاتباتی که صورت میگیرد، خسرو پرویز قبول میکند که دختر شاه روم را به زنی گیرد و در عوض چنانکه بر تخت بنشیند، مرزهای روم را محترم بدارد و به آنجا حمله ور نشود. در واقع این مقطعی از تاریخ است که شاهزاده ایرانی نیازمند حمایتی بیرونی شده است. تعدادی از ابیات این نامه چنین است:
یکی نامه بنبشت بر پهلوی
بر آیین شاهان خط خسروی
که پذرفت خسرو ز یزدان پاک
ز گردنه خورشید و آرَمده خاک
که تا من بوم شاه در پیشگاه
مرا باشد ایران و گنج و سپاه
ز قیصر پذیرفتم آن دخترش
که از دختران او بدی افسرش
ز عیب و هنر هر چه دارد رواست
بر این نامه بر پاک یزدان گواست
نخواهم ز دارندگان باژ روم
نه لشکر فرستم بدان مرز و بوم
خسرو پرویز از حمایت پادشاه روم برخوردار میشود و دختر او را به همسری بر میگزیند و اسناد تاریخی نیز این را تأیید میکنند که در دوران حکومت او آرامشی بر مرزهای ایران و روم برقرار میشود. اما نکتۀ بسیار مهم این است که مردم و لشکریان از حمایت بیرونی راضی نبودهاند و این مسأله اگرچه از زبان خود خسروپرویز بیان شده است، اما نشان میدهد که او از عواقب این جنگ در صورت برتری لشکر رومیان خبر داشته است، جنگ او با بهرام چوبین است که سردار بی نظیر هرمز، پدر خسرو، بوده است و بعد از مرگ هرمز، مدتی پادشاهی را از چنگ خسرو خارج می کند، اما خسرو با حمایت پادشاه روم، باز میگردد و تاج را پس میگیرد. با آن که لشکر روم در کنار خسرو قرار دارند، اما او جنگی تن به تن را در پیش می گیرد تا زیر دین لشکر روم نباشد. این تصمیم او به اعتقاد من برآیند تفکر ایرانیان است که پیروزی در درون را به کمک نیروهای بیرونی نمیپسندیده اند. اکنون به این ابیات توجه کنید و این نکته را از زبان فردوسی بخوانید.
به گستهم گفت آن زمان شهریار
که گر هیج رومی کند کارزار
چو بهرام جنگی شکسته شود
وگر نیز در جنگ خشته شود
همه رومیان سر به گردون برند
شخن ها از اندازه بیرون برند
نخواهم که رومی شود سرفراز
به ما بر کنند اندر این جنگ ناز
همان به که من با سپاه اندکی
ز چوبینه آورد خواهم یکی
نخواهم بدین کار یاری ز کس
امیـدم به یــزدان فــریـادرس