لطفا کمی منتظر بمانید ...

×
Generic selectors
Exact matches only
جستجو در عنوان
جستجو در محتوا
جستجو در پست ها
جستجو در صفحات

سر تیتر خبرها

صفحه اصلی › › شب چله ادیبانه در بخش ریــز

دی ۴, ۱۴۰۳ | ۹:۲۵ ب.ظ

3153

341

بدون دیدگاه

گزارش سپهر جنوب از برگزاری محفل ادبی شب چله بخش ریز

شب چله ادیبانه در بخش ریــز

حسن حاتمی نیا 

اختصاصی «سپهــر جنــوب»

سال هاست که به همت و ابتکار آموزگار ادب و فرهنگ جناب حاج محمد حیدری در شهر انارستان شب چله و یلدا گرامی داشته می شود. امسال نیز بسان سالهای گذشته و با همیاری انجمن شعر فرهنگسرای بخش ریز و با حضور ادب دوستان و سرایندگان برگزار گردید.

در این محفل با شکوه و ارزشمند از همه چهره های ادبی و فرهنگی، کسبه و بازار دعوت به عمل می آید تا هر کس در فراخور دانش و بضاعت خودش از چله بسراید و بگوید، جلسه با خواندن قرآن و دعا برای آمرزش نیاکان آغاز می شود و در ارزش و اهمیت شب چله سخن ها گفته می شود.

شاعران در محفل شعر می خوانند و داستان سرایان به داستان و قصه می پردازند و راویان تاریخ و اسطوره از ایران باستان و خاطره های خود و پیشکسوتان به نقل و قول می پردازند، از رسم و شیوه ها و سلیقه ها سخن گفته می شود و از ارزش ها و رسم ها و آیین ها گفتگو می شود. مطربان می نوازند و صدای شادی بر روح و جان دعوت شوندگان رنگ خدا و حقیقت می اندازد..

حافظ خوانی و سعدی و خیام و مولانا به ترتیب توسط ادیبان خوانده می شود و شاعران محلی نیز از تجربه ها و باورهای خود در باره شب چله می سرایند .اوج جلسه شاهنامه خوانی است که همه را به وجد و طرب انداخته و ارزش گذشته و تاریخ پیشینیان را پر رنگ و بر جسته می سازد.

دختران و پسران نوجوان با به چرخش در آوردن سینی های پر از چای و میوه و شیرینی کام باشندگان و مجلس نشینان را شیرین و خنده و شادی را مهمان لب ها و گونه ها ی چله دوستان می سازند .

ساعتی از جلسه برای بحث آزاد در نظر گرفته می شود که نقل از سال های سرد و پربارش و قصه های مادر بزرگ ها و خاطره ها و از یاران قدیمی ها گفتن ها صرف می شود و خوشی و آرامشی زیاد نصیب این شب نشینی زیبا می گردد.

در پایان از حاضران پذیرایی با شکوهی به عمل می آید و شب نشینی و قصه گویی و شعر خوانی تا پاسی از شب ادامه داشته و بعد مردم شاد و سرحال و با آرامش به خانه های خود بر می گردند.

تا باد چنین بادا.

 

سروده ای از علیرضا افراز در توصیف این محفل ادبی

 

دوش در محفل رندانِ غزلخوان بودیم
به سرایِ ادب و شعر چو مهمان بودیم

میزبان حاج محمد که دل از ما همه بُرد
ما هـمه دلشـدِگان بر دَرِ سـلطان بودیم

اگر این رونقِ میخانه کنون پابرجاست
شـاکِرانِ کَـرَم و همّت و احسان بودیم

مجلس آرای در آن شب که علی بود امام
بـا نظامـی و سـتایشـگـر یزدان بودیم

یارِ شیرینِ سخن دان در آن مَدْیَنِ عشـق
کو شعیب آمد و ما موسی عمران بودیم

ز مـرادی و غـزل‌های خـوش از پاکسـتان
همه هی هی همه هو هو یِ فراوان بودیم

با چـراغِ سـحر آمـد کـه قیامت نگـریم
چـو ز اندیشه ی بیگانه پریشان بودیم

آن محمـد کـه بُـدَش زاده ورا فـرزندی
با کلامـش هـمه در خـدمت ایران بودیم

حاتمـی گـفت ز قآنی و یکـی شـعـرش را
و اذانی کـه بـه حـج در عربسـتان بودیم

گـوید اندوه دل دخـترِ افغـانِ کـلان
پِیِ شــادیِ دلِ دخــترِ افغــان بودیم

باز گفـتا حسـن حـیدری از خاطــره اش
کـه بـه دژگاه چـو با جمـع رفـیقان بودیم

و در آن مجلس عیش و طـرب و شـورُ نوا
یادم افـتاد کـه بـا یاد شـهیدان بودیم

بـزم مـا شـاد زِ گفـتار حسـن بود ولـی
او که قلیان کِش و ما در کـفِ قلـیان بودیم

بود مخـتار و از آن قصـه ی او شـعر نوشـت
که از آن شعر همه سرخوش و خندان بودیم

و در آخر چو بخوانْد عبدالحسن شَهنامه
عشـق رودابه و زال آمـد و پایان بودیم

الغرض دوش که آغاز زمستانی بود
شـب یلدا بُدُ مهـمان عزیزان بودیم

علیرضا افراز

انتهای پیام/