۱۰, مهر,۱۴۰۴ | ۱۱:۳۵ ق.ظ
6345
107
بدون دیدگاه
لطفا کمی منتظر بمانید ...
سر تیتر خبرها
۱۰, مهر,۱۴۰۴ | ۱۱:۳۵ ق.ظ
6345
107
بدون دیدگاه
در روستای حرمیک از توابع بخش ریز در شهرستان جم بانوی شاعره ای زندگی می کند که شیفتگی اش به شعر در روزگار بی سوادی بود، آن گاه که از خواندن و نوشتن محروم بود اما طبع شعری داشت و اشعاری زیبا می سرود و بچه ها برایش می نوشتند تا بعدها که سواد آموخت و خود می نویسد. شاعره ای چیره دست که ۵ کتاب از سروده هایش چاپ شده و ۱۵ دفتر شعر برای چاپ دارد. هفته نامه «نخــل و دریــا» با بانو پریزاد مرادی گفتگوی اختصاصی داشته که در ادامه می خوانید.
من سواد خواندن و نوشتن نداشت و حتی مکتب هم نرفته ام و به لطف خداوند خواندن و نوشتن یاد گرفتم. از ۱۳ سالگی و کنار برادرانم که درس می خواندند، کم کم حروف الفبا را یاد گرفتم که بخوانم و سالها فقط می توانستم کلمات را بخوانم و سوادم صرفا در حد خواندن بود و نمی توانستم بنویسم.
از سال ۱۳۸۲ و در سن ۳۹ سالگی شروع به شعر گفتن کردم. بیشتر اشعارم غزل است و مربوط به عاشورا و محرم و نوحه است. دوبیتی، مثنوی، ترجیح بند.
از همان کودکی و زمانی که خواندن یاد گرفتم به شعر علاقمند شدم حتی زمانی که خواندن و نوشتن نمی دانستم کتاب های فارسی برادرانم را بر می داشتم و شعرها را که می خواندند من حفظ می کردم و شعر را خیلی دوست داشتم.
خواندن را کلمه به کلمه یاد گرفتم و مانند بچه های کلاس اولی صدای کلمات را می کشیدم و کلمات را یاد گرفتم و کم کم شروع به خواندن کردم. نه تنها خواندن و نوشتن را که فنون شاعری هم از هیچ معلمی نیاموخته ام.
شعر گفتن من خدادادی است و شعر برایم می آید و هیچگاه برای شعر گفتن نیازی به فکر کردن ندارم و این هم لطف خداوندی است که شامل من شده است. گاهی ممکن است تا دو ماه حتی یک بیت شعر نگویم و گاهی در یک روز دو غزل می گویم که ناشی طبع شعری است که در وجودم می باشد.
تا حالا ۵ کتاب شعر با هزینه های خودم چاپ کرده ام. کتاب اول کامل فروش رفته و کتاب دوم اصلا فروش نرفته و سه تای آخر بدلیل اینکه هزینه کافی نداشتم تعداد ۲٠٠ نسخه چاپ کردم و ۱۵ دفتر شعر برای چاپ کردن دارم.
کتابهای «عِلَم عشق» در قالب غزل ودرباره عاشورا، «گنج در خواب» در قالب غزل، «فروغ مسیر عشق» که در قالب غزل، دوبیتی، ترجیح بند و…، «از کنعان تا مصر» که داستان یوسف و زلیخاست و «عِلَم کبیر» در رابطه با عاشورا.
برای آموزش و فراگیری اوزان شعری و ردیف و قافیه و… هیچ آموزشی ندیده ام و همه خدادادی است و همان گونه که گفتم من شعر نمی گویم بلکه شعر به من الهام می شود و به قول خودمانی، شعر برایم می آید و من دخل و تصرفی در شعر ندارم.
چون سواد نداشتم کارم سخت می شد چون باید کسی برایم می نوشت و شعرها را اول به بچه ها می گفتم و برایم می نوشتند تا اینکه خودکار بدست شدم و شروع به نوشتن کردم و نوشتن یاد گرفتم و خودم شعرها را نوشتم و دیگران اول سواد می آموزند و بعد شاعر می شوند و من شاعر بی سوادی بودم که بعد خواندن و نوشتن آموختم و برای نوشتن شعرهایم سواد آموختم.
کتاب گنج در خواب قبل از اینکه شروع به شعر گفتن کنم بیشتر شبها خواب می دیدم که گنج پیدا کرده ام و بعد که شعر می گفتم دیگر آن خواب را ندیدم و دانستم که گنج در خواب من همین نعمت شعر گفتن است که خداوند همچون گنجی به من عطا کرده است.
شادروان دایی ام که خودش شاعر بود مرا تشویق می کرد که درباره امامان معصوم و حادثه کربلا شعر بگویم و من می گفتم که من شعر نمی گویم و شعر برای من می آید و به خودم جرأت نمی دهم که درباره امامان و حوادثی همچون کربلا شعر بگویم.
تا اینکه یکسالی بود که شعر می گفتم و شبی در خواب دیدم که محرم است و می خواهند تعزیه برگزار کنند و از من می خواهند که برای امام حسین شعر بگویم و من در جوابشان گفتم که من نمی توانم برای امام حسین شعر بگویم و در عالم خواب حضرت ابالفضل العباس که در باغی بود از باغ بیرون آمد و مرا صدا زد و گفت بیا تا من شعر بگویم و تو برای آنها بخوان و فرمودند:
حامی دین حسینم پسر شیر خدا
ساقی لب تشنگانم در این دشت بلا
پسر ام البنینم گرچه نامش فاطمه
بهر قربانی خود آمده ام در کربلا
دین من دین حسین ای عجب از کوفیان…
شعر به اینجا که رسید بیدار شدم و دیدم خیلی گریه کرپه ام و همین ها را نوشتم و چند بیتی هم به آن اضافه کردم و آن را مجوزی برای شعر گفتن در وصف امام حسین دانستم و همین شعر را «رجز نامه» نامیدم که در واقع باید آن را «اجازه نامه» نامید.
در سال ۱۳۶٠ ازدواج کردم و ۲ دختر و ۳ پسر دارم. از نظر کسب و کار، باغی با تعدادی درخت ثمری داریم که با آن روزگار می گذرانیم و متأسفانه بدلیل نداشتن آب بخاطر از بین رفتن منابع آبی در منطقه، محصول چندانی ندارند و برای ما سودی ندارد و ناگزیر کارگری می کنم و هر گاه فرصتی دست دهد قالی بافی می کنم.
سازمان تبلیغات اسلامی قول داده بود که کتابم را چاپ کند و پس از دو سه سال رفت و آمد به سازمان تبلیغات، نتیجه ای نگرفتم و با هزینه خودم با ناشری به نام عبدالله رییسی که کارمند سازمان تبلیغات بوشهر هم بود قرارداد بستم و با هزینه بیش ۷ میلیون تومان کتاب با عنوان «عِلَم عاشورا» چاپ شد.
مدتی بعد اداره فرهنگ و ارشاد گفت اشعارت را بیاور تا چاپ کنیم و بیش از ۲٠٠ شعرم را تحویل دادم که با تغییر مدیر کل، کتاب من هم رها شد و چاپ نشد.
دوباره رفتم با عبدالله رییسی برای چاپ کتاب صحبت کردم. هرینه چاپ کتاب دوم مبلغ ۲۱ میلیون تومان بود که ۲ میلیون تخفیف گرفتم و نهایتا با مبلغ ۱۹ میلیون تومان کتاب «گنج در خواب» چاپ شد. دو کتاب اول هر کدام ۱٠٠٠ نسخه چاپ شد که کتاب اول بطور کامل فروش رفت و کتاب دوم فروش نرفته است.