۱۲, اردیبهشت,۱۴۰۴ | ۷:۱۰ ب.ظ
4861
142
بدون دیدگاه
لطفا کمی منتظر بمانید ...
سر تیتر خبرها
۱۲, اردیبهشت,۱۴۰۴ | ۷:۱۰ ب.ظ
4861
142
بدون دیدگاه
بحرین و مناقشات طولانی ایران و انگلستان بر سر مالکیت آن، یکی از طولانیترین رویدادهای دیپلماسی تاریخ معاصر ایران در حوزۀ خلیجفارس بود. مسئلهای که دامنۀ آن از دوره فتحعلیشاه قاجار تا دوره محمدرضاشاه پهلوی گسترده شد و سرنوشتی متفاوت از دیگر جزایر و بنادر ایران در خلیجفارس برای این پارۀ سرزمینی ایران رقم زد و سرانجام، ارتباط سیاسی و وابستگی سرزمینی آن از خاک اصلی ایران بریده شد. بررسی کنشگری انگلستان در روند جداسازی این جزیرۀ مهم و استراتژیک خلیجفارس و واکنش ایرانیان نسبت به خطر جدایی این بخش تاریخی سرزمین ایران که اتفاقاً مناسبات مذهبی ریشهداری با جامعۀ شیعی ایران داشت، حکایتگر نقش مهم این رخداد در ایرانآگاهیِ حاکمان و مأموران ایرانی نسبت به خلیجفارس و بنادر و جزایر آن است. وقایعی که بر این جزیره گذشت و تهدید منافع ارضی کشور که از نخستین دهههای حکومت قاجار آغاز شده بود، چشمان نگران بسیاری از ایرانیان را به سوی خلیجفارس روانه ساخت. اگرچه در این مبارزه طولانی، حریف بسیار قدرتمندتر از ایران بود و ضعف بُنیۀ نظامی ایران بخصوص در دریا مزید بر علت بود تا قاجارها نتوانند به شایستگی از عهدۀ حل مسئله بر آیند؛ امّا این فراگرد طولانی، به ایران آگاهی مأمورانِ سیاسی ایرانیِ درگیر در این مناقشه و راهیابی مسئله بحرین و خلیجفاس به خودآگاهی تاریخی ایرانیان منجر شد. در این مقال ِکوتاه مجالِ توضیح و تشریح کامل این فرایند، مقدور نیست، لکن بنا به اهمیت موضوع، در ادامه اشاره کوتاهی به مؤلفههای مهم این مسئله خواهد شد.
آغاز مسئله بحرین از دوره فتحعلیشاه قاجار است؛ اما در دروه ناصری به صورت آشکاری از سوی انگلستان دنبال شد و تأثیر آن در افزاش آگاهی ایرانیان نیز از این دوره شدت یافت. مهمترین پیشدرآمد و مقدمه این موضوع، تحولات دستگاه دیپلماتیک کشور در عصر ناصری بود. همزمان با صدارت امیرکبیر و زعامت وی بر امور کشور، شاهد شکلگیری وزارت خارجه در قالب یک سازمان و تشکیلات منظم هستیم و ایران در مسیر نیل به تشکیل ساختار جدید وزارت خارجه قرار گرفت. سفرا، مصلحتگزاران و کنسولهای ایران، با دستور کتبی به مأموریت میرفتند و مسئولیت داشتند که گزارشهایی از محل سفارت خود به وزارتخانه ارسال کنند و دربارۀ جزئیات امور، از مرکز دستور بگیرند. ازجمله کارهای امیرکبیر در قامت وزارت خارجه، تعیین کارگزاری برای هر یک از ایالتهای ایران و مأمور کردن سفرا و جنرال کنسولها از ایران با پرچم پادشاهی ایران به کشورهای خارجی بود. آشنایی و آگاهی رجال و سیاستمداران قاجاری از وضعیت سیاسی و اقتصادی بنادر و جزایر ایران در خلیجفارس با تأسیس کارپردازی ایران در بمبئی توسط میرزا تقیخان امیرکبیر صورت گرفت. امیرکبیر به دنبال اِعمال سیاست کوتاه کردن دست بیگانگان از امور ایران، برای نخستین بار با توجه به مفاد قرارداد تجارتی ایران و انگلستان (۱۲۵۷ ق.) درصدد اعزام نمایندۀ سیاسی به بمبئی برآمد و در اوایل سال ۱۲۶۷ ق. میرزا حسینخان سپهسالار را به سمت کارپردازی ایران در بمبئی مأمور کرد.
نخستین انتقادات از وضعیت حاکم بر بنادر ایران در نامههای ارسالی میرزا حسین خان سپهسالار به دربار ایران شکل میگیرد و نخستین آزمون دستگاه جدید کارپردازی و کنسولگری ایران نیز در همان نخستین سالهای حکومت ناصری، مرتب با بحرین و رویدادهای آن بود. بهعبارتدیگر، مسئله بحرین، به علت مداخلۀ انگلستان در یافتن جای پایی در این جزیره و احیاناً جداسازی آنها موجب شد که ایرانیان و بهویژه نمایندگان سیاسی آن در فارس، بوشهر، بحرین و دیگر نقاط مرتبط با این حوزۀ جغرافیایی، واکنشهای نظری و عملی بهموقع از خود ارائه دهند که همین امر موجبات توجه بیشازپیش حاکمان به اهمیت نقاط جنوبی ایران در خلیجفارس گردید. گزارشهای ارسالی کارگزاران به وزارت خارجه یا دربار پادشاهی ایران و نکاتی که دربارۀ مالکیت ایران بر بحرین مطرح ساختند، به همراه پیشنهادها و راهکارهایی که در حل دائمی مناقشه بحرین ارائه میشد، زمینهها و مقدمات توجه بیشازپیش به خلیجفارس را در ارکان حکومت به وجود آورد.
پیگیری حقوق مسلّم ایران بر بحرین و اعتراض به دخالتهای انگلستان به شرایطی منجر شد که خلیجفارس و بحرین را به امری پربسامد در روابط سیاسی ایران و انگلستان تبدیل نمود. نمایندگان سیاسی ایران، تجّار و حکام و کارگزاران محلی جنوب با گزارشهای ارسالی خود و بیان مشکلات و گرفتاریهای ایران در دفاع از حاکمیت سرزمینی، نهتنها بحرین که بسیاری از مشکلات ایران در مرزهای جنوبیاش را عیان و برملا ساختند.
مواجهه با یک دشمن خارجی و ترس از دست رفتن بخشی جنوبی ایران توسط یکی از دو قدرتی که ایران را در چنگال خود داشتند، خاطرۀ تلخ جدایی قفقاز را در ذهن ایرانیان متبادر ساخت؛ ازاینرو خلیجفارس بهعنوان پارۀ تاریخیِ سرزمین ایران، به مسئلهای مهم تبدیل شد. در بحبوحه این کشاکش سیاسی بین ایران و انگلستان، گزارشها و کتابچههایی مبنی بر دفاع از حقوق ایران در بحرین به نگارش درآمد. یکی از مهمترین و نخستین گزارشهایی از این دست که در سال ۱۲۶۸ ق. به دربار ناصری ارائه شده است، گزارش مفصل و مبسوط «عبدالمحمد ملکالتجار بوشهری» است. این رسالۀ کوتاه و به عبارتی کتابچۀ مهم در حقیقت بخشی از رفتارهای واکنشی ایران در برابر اقدامات انگلستان در بحرین بود. تهیۀ گزارش از بحرین که به دستور دربار صورت میگرفت در حقیقت حکایت تداوم ناآگاهی حکومت از اوضاع و احوال ولایات جنوبی بود که یکبار دیگر هم پیش از این در دورۀ محمدشاه، حکومت را وادار به ارسال مأمورانی جهت تهیۀ گزارش از این سامان کرده بود. ارسال گزارشهای مستمر از احوال بحرین توسط کارگزاریهای نوبنیاد ایران در بحرین، مسقط، بصره، بغداد، بمبئی، بوشهر، شیراز و دیگر نقاط بهویژه اروپا، مسئلۀ بحرین را از زوایای مختلفی مورد بازبینی قرار داده و ضعفهای ایران را در برابر انگلستان در پیش چشم حاکمان میگشودند. این کتابچهها و گزاشها از یکسو ضعفهای ایران را برملا کردند و از سوی دیگر خلیجفارس را بیشازپیش در مقابل چشمان حکومتگران نمایاندند.
در حوزه عمل نیز، مسئلۀ بحرین و مناقشه ایران و انگلستان، ایرانیان را بیش از هر وقت دیگر به ضعف نیروی دریایی و تبعات این ضعف رهنمون ساخت و متوجه تفاوت شرایط جدید این منطقه با دوران قبل و همچنین جایگاه و پایگاه نیروها و عناصر حاضر در این منطقه کرد. دقت در نامهها و گزارشهای این دوره هم حکایت از وجه انتقادی و کنار گذاشتن تعارفات معمول در بیان واقعیات موجود در خلیجفارس بود. موضوعی که در دوره شاهان قبلی قاجار کمتر دیده میشود. کارگزاران ایرانی در دفاع از حاکمیت ایران بر بحرین نهتنها بر ضعف نیروی دریایی تأکید داشتند که پیشنهاد دربارۀ حضور دائمی در بحرین و داشتن نیرو و کادر اداری نیز بر آن افزودند. موضوع و پیشنهاد بسیار مهمی که تازگی داشت و از عزم جدی ایران بر دفاع از منافع اتباع و رعیت خود حکایت داشت. این چالشهای فزایندۀ ایران و بحرین که تزلزل حاکمیت ایران را روزبهروز در چشمان کارگزاران ایران عیان میساخت و آنها را با واقعیات دنیای سیاست و الزامات مورد نیاز آن روبرو میکرد؛ خلیجفارس را به مسئلهای مهم و خطیر در مناسبات حکومتی ایران تبدیل ساخت که توجه ویژه حاکمان را طلب میکرد. درنهایت هم همان حکایت مکرّر که «به علت نبود جهاز آتشی همۀ اینها باز ناقص است.» بازتکرار میشد. علیرغم تلاش مأموران ایرانی و تعصب و تلاشی که در بازپسگیری بحرین از سلطۀ انگلیس به خرج دادند لیکن عدم توازن قوای نظامی، آنان را از اقدامی مؤثر در حل مسئله باز داشت و آنان را به واقعیات این میدان نبرد بیشازپیش آگاه ساخت.
آنچه به صورت خلاصه از بررسی اسناد و منابع دوره حکومت قاجار و بهویژه عصر ناصری به دست میآید، این است که تلاش انگلستان برای انتزاع بحرین از ایران که از دورۀ فتحعلیشاه و به هنگام عقد قرارداد ۱۸۲۰ م. آغاز شد، در دورۀ ناصری به تقابل بیشازپیش ایران و انگلستان انجامید. این تقابل و تلاشهایی که برای دفاع از حاکمیت ایران صورت گرفت در دو ساحت نظر و عمل به بازشناسی مسائل حاکمیتی ایران در خلیجفارس منجر شد. در حوزۀ نظر، دستگاه دیپلماسی ایران با توسل به تاریخ و سابقۀ ایرانی بودن این دریا در دعاوی پرشمار خود با انگلستان، نهتنها حاکمیت ایران بر بحرین که سرتاسر خلیجفارس و بنادر و جزایرش را از مسلمات تاریخی قلمداد نموده و بازیابی این قدرت تاریخی را منوط به داشتن ناوگان دریایی قدرتمند و کارگزاران و حکمرانان دائمی در بحرین و دیگر بنادر و جزایر کردند. در حوزۀ عمل نیز عصر ناصری، تلاشهای جسته و گریختهای در به سامان رساندن نیروی دریایی از سوی امیرکبیر صورت گرفت که ناکام ماند امّا پس از وی علیرغم همۀ سستیها و بدعهدیهای حاکمان و دشمنان، نهایتاً در اواخر عصر ناصری با خرید دو کشتی، نطفۀ اولیه آن بسته شد و این اقدام بیتردید حاصل و نتیجۀ گزارشهای مکرّر و گِله و شکوههای مداوم کارگزاران دلسوز ایران در بنادر و جزایر خلیجفارس بود.